27. خرداد 1396 - 19:53   |   کد مطلب: 22845
مشروعيت و مقبوليت چه مفهومي دارد؟ به چه چيز اشاره مي‌كند؟ و ب چرا امروز بحث مقبولیت و مشروعیت را در مورد ولایت امیرالمومنین به این شکل مطرح می‌کنند.

در مظلومیت امیرالمومنین علی علیه السلام همین بس که آقای دکتر روحانی رئیس جمهور منتخب مردم در اظهاراتی عجیب و دور از انتظار چنین فرمودند که: «مبنای ولایت و حکومت از دیدگاه علی(ع) نیز انتخاب و نظر مردم بود.» (سایت‌ریاست جمهوری/http://president.ir/fa/99408) و ایشان برای ادعا خویش به خطبه 92 نهج البلاغه اشاره نموده‌اند؛ ما برآن شدیم كه بابضاعتي اندك قدمي كوتاه در عرصه تفكرات بلند اسلامي و ولایی برداريم ودرباره‌ مشروعيت و مقبوليت قلم بزنيم و ببينيم كه اين دو واژه‌اي كه در ابتدا زياد نمي‌نمايد و پس از تعاطي افكار رخ مي‌نمايد چه مفهومي دارد؟ به چه چيز اشاره مي‌كند؟ و به ديگر سخن چرا امروز بحث مقبولیت و مشروعیت را در مورد ولایت امیرالمومنین به این شکل مطرح می‌کنند.

قبل از پاسخ به این مهم می‌بایست در ابتدا دو اصطلاح مقبولیت و مشروعیت را تعریف و سپس به بررسی کارکرد هر کدام پرداخت.

مشروعیت

مشروعیت که معادل واژه (legitmacy) در لاتین می‌باشد به معنای بر حق بودن است که در مقابل اصطلاح غصب به معنای نامشروع و ناحق است قرار دارد.

مقبولیت

این اصطلاح در حقیقت به معنای پذیرش مردمی است بدین معنا که اگر مردم به فرد یا گروهی برای تشکیل حکومت تمایل نشان دهند و حکومت شگل بگیرد آن حکومت را دارای مقبولیت می‌خوانند.(نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه ص 52)

رابطه مقبولیت با مشروعیت

استاد مصباح یزدی در این رابطه معتقدندکه: تعیین رابطه این دو اصطلاح بسته به نوع ضابطه‌ای است که برای مشروعیت قایل می‌شویم به این که اگر ملاک مشروعیت در حکومت را همان پذیرش مردمی آن بدانیم و این که افراد بر اساس میل و رغبت خود حاکمیت را پذیرفته باشند در این جا مقبولیت و مشروعیت همواره با هم خواهند بود و فرض تفکیک در هر طرف ممکن نخواهد بود.

اما اگر ملاک مشروعیت را امری جدای از پذیرش مردمی دانستیم، در این صورت میان مقبولیت و مشروعیت انفکاک حاصل خواهد شد به این که ممکن است حاکمانی مشروعیت داشته باشند ولی مردم به آنان اقبال نکرده و نهایتا نتوانند حکومت تشکیل دهند ونیز عکس آن، ممکن است حاکمانی از مشروعیت برخوردار نبوده ولی غاصبانه حکومت کنند و مردم به آنان اقبال نمایند.(همان ص 54)

پس بنابر مطالب فوق بین این دو مفهوم اختلاط رخ می‌دهد. به‌طور مثال در حکومت حضرت علی (ع) در صدر اسلام هنگامی که مردم به منزل ایشان هجوم آورده و از ایشان خواستند تا حکومت را به عهده بگیرند، مقبولیت محرز شد. اما نکته مهم آن است که مشروعیت هیچ ربطی به مقبولیت ندارد. ممکن است مشروعیت در شخصی مسجل شود ولی مقبولیت وجود نداشته باشد(همانند امام حسین(ع))، همچنین ممکن است مقبولیت باشد ولی مشروعیت در آن شخص وجود نداشته باشد.

مشروعیت از دیدگاه‌های مختلف

در فلسفه یونان بحثی در مورد مشروعیت قانون رخ داده است که افلاطون در آن فضا معتقد بود مشروعیت از آن قانونی است که ما را به فضیلت عمومی رهنمون سازد. ارسطو از دیگر فلاسفه یونانی، پیگیری قوانینی را که مصالح عمومی را تامین می‌کند، در مقابل مصالح شخصی مشروعیت زا می‌داند. اما چنان که در ابتدا گفتم این فلاسفه یونانی بیشتر بر مسئله مشروعیت قانون اندیشیده‌اند و بر مشروعیت حاکم نیندیشیدهاند. اشکال جایی به‌وجود خواهد آمد که قانون مطابق حق و حقیقت باشد ولی حاکمی خودکامه و ستمگر بر سرکار باشد. پس مشروعیت حاکم را نمی‌توان با ملاک‌های فلاسفه یونان به‌دست آورد.

یکی از مهمترین فلاسفه‌ای که درباره مشروعیت حاکمان سخن گفته است، ماکس وبر است. او با بررسی استقرایی تاریخ به این نتیجه می‌رسد که مشروعیت حاکم نسبت به جوامع مختلف از سه طریق پدید می‌آید.

۱- مشروعیت توسط سنت

۲- مشروعیت توسط کاریزما

۳- مشروعیت توسط عقلانیت!

مشروعیت سنت که معمولا توسط وراثت، شیخوخیت یا دیگر قوانین نانوشته در جوامع بدوی و غیرمتمدن پدید می‌آید، از جمله مشروعیت‌های ناموفق است. معمولا جوامع غربی به‌خاطر پیشرفت‌های به قول خودشان متمدنانه‌ای که خصوصا در تکنولوژی به‌دست آورده‌اند جوامع دینی و جهان سوم را از این دسته می‌دانند.

مشروعیت کاریزما بدین معناست که رهبری با خصوصیات خاص اخلاقی و رفتاری بر سر حکومت می‌آید و مردم را مطیع خود می‌سازد. در این نوع جوامع یک رهبر تاثیرگذار و با جذبه آنچنان تاثیری بر مردم می‌گذارد که آنها فریفته او شده و تماما در اختیار او قرار می‌گیرند. تاکید وبر در این نوع مشروعیت بر اخلاق و رفتار شخص رهبر است.

نوع سوم از مشروعیت که به وضوح از نظر وبر بهترین است، در جوامع غربی پدید آمده است. او معتقد است عقلانیت بهترین راه برای مشروعیت بخشی به یک حکومت است که احتمالا از طریق دموکراسی و نظر اکثر مردم پدید خواهد آمد. ‏اما خود غرب به خوبی می‌داند که این قسم مشروعیت نیست بلکه مقبولیت است.

نظر اسلام در مورد مشروعیت

طبق نظر اسلام، وضع قانون جز به وسيله‌ي خداوند ممكن نيست و قهراً در مقام اجرا نيز ولايت الهي شرط است و افراد به دليل خاصيت علم و عدالت وتقرب به خداوند اين حق را پيدا مي‌كنند. پس مشروعيت داشتن يك حاكميت، به اين معني است كه اين حكومت آسماني و از جانب خداوند تفويض شده و غيرمشروع بودن آن به معني غير الاهي بودن و طاغوتي بودن آنست. مشروعیت الهی مهمترین و صحیح ترین اندیشه ملاک مشروعیت حاکم است.

ما معتقدیم از آنجایی که ملک هستی تماما از آن خداست و وجود ما هیچ استقلالی از خود ندارد، لذا حکومت و امر و نهی همگی از آن خدا است. آیات بسیاری در قرآن (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم(نسا ۵۹)) این قدرت به خدا منسوب کرده و در ادامه آن را به پیامبران و ائمه محول می‌کند. بر طبق این آیات حتی حکومت ائمه نیز عرضی و حاشیه‌ای بر حکومت همه جانبه خداوند است.

ملاک مشروعیت که یکی از مهمترین مسائل و ملاک رسیدن یک شخص یا گروه به منصب قدرت باشد، در اسلام بر خلاف دیگر نظام‌های حکومتی از بیشترین معقولیت برخوردار است. ای بسا شخصی در انگلستان و یا حتی در کشورهای مدعی دموکراسی بتواند از مشروعیت حاکمان خرده بگیرد، ولی این اعتراض در فلسفه اسلام امکان ندارد.

حال اين سؤال پيش مي‌آيد كه تفويض حكومت خداوند به چه كساني است و چه كساني از جانب خداوند محق اين تكليف و وظيفه مي‌گردند؟

طبق آيه‌ي 124 سوره‌ي بقره حكومت خداوند كه به عنوان مسؤوليت و تكليف نيز مي‌توان از آن ياد نمود فقط به انسانهاي عادل مي‌رسد و در مورد عادل نيز كه در مقابل ظلم است بايد گفت كسي‌كه ظلم‌هاي سه‌گانه‌ي را مرتكب نشده باشد (ظلم به خداوند، ديگران و خود)، عادل است و او مي‌تواند عهده دار اين مسؤوليت خطير باشد و ما در اصطلاحي مي‌توانيم به چنين شخص عادلي معصوم بگوييم و به ديگر سخن بگوييم تنها معصومينند كه لياقت عهده‌دار شدن امانت خداوند را دارند و مي‌توانند اين بار سنگين را به سرمنزل مقصود برسانند.

ما از ابتدا تاكنون فقط در حال تبيين مشروعيت هستيم و به اينجا رسيديم كه فقط معصومين و افراد مورد تأیید معصومین (فقها)، از جانب خداوند مي‌توانند حاكم باشند و لاغير چرا كه در انجام مأموريت هر اندازه كه مأمور مطمئن‌تر و حاذق‌تر باشد صحت انجام مأموريت مفروض‌تر است و انجام و اجراي دستورات خداوند نياز به مجري توانمند، آگاه، معتقد، شجاع، پاك و مبرا از خطا و اشتباه و... دارد و مجري دستورات خداوند بايد مطيع‌ترين و نزديكترين فرد به خداوند نيز باشد و خود در مرحله‌ي اول خودساخته باشد.

پس از آنجا كه مشروعيت مقوله‌ايست كه از جانب خداوند افاضه و با تلاش افراد كسب مي‌گردد و با سلسله مراتبي است كه ذكر آن رفت، در كسب آن نياز به اراده و تأييد و انتخاب مردم نيست و امري است كاملاً بين معصوم و خداوند چرا كه خصوصيات اين مشروعيت خصوصياتي الاهي است و مردم را در آن ورودي نيست.

جايگاه مردم در حكومت الهي

طبق نظر استاد شهيد مطهري قهراً ماهيت حكومت ‌‍[اسلامي] ، ولايت بر جامعه مي‌باشد نَه نيابت و وكالت از جامعه و در فقه از اين مسأله به عنوان ولايت حاكم نام مي‌برند و ملاك آن انتخاب مردم نيست بلكه انطباق با معيارهاي الاهي مي‌باشد و با آن انطباق خود به خود شخص حاكم مي‌باشد(دين ودوران/186).

حال كه به اينجا رسيديم و گفتيم مشروعيت حاكمان بايد از جانب خداوند باشد و حكومتي كه حاكمش از جانب خداوند نباشد مشروعيت ندارد بايد بدانيم كه مقبوليت مردم، تنها لباس تحقق و عينيت به اين مشروعيت مي‌پوشاند و مقبوليت مردم باعث مي‌شود كه حاكميت خداوند توسط حاكمان مشروع محقق شود.

نكته‌ي ديگر اينكه رابطه‌ي مردم و حاكمان مشروع خود رابطه‌ي معمولي و مثلاً پدري و پسري ، كارمند و رئيسي و يا رفاقتي نيست بلكه رابطه‌اي ولايي است كه اطاعت از اوامر مولوي او واجب شرعي است.

در مقبوليت، اين نكته مفروض است كه ممكن است مردمي به اهميت و ضرورت وجود حكومت الاهي نرسيده باشند و يا به دلايلي از اين واقعيت، توسط امري مزاحم همچون حكومت‌هاي ظالم كه منافع خود را در خطر مي‌بينند، دور نگه داشته شده باشند و حكومت الاهي در آن زمان و يا در آن زمين محقق نشود، كه در اين شرايط لطمه‌اي به مشروعيت معصومين و فقهاء وارد نمي‌شود و آنان هر چند كه مشروعيت تشكيل حكومت را دارند ولي به دلايلي مزاحم، نمي‌توانند اين وظيفه را كه تشكيل حكومت است، متحقق كنند. پس با اين ديدگاه ممكن است شخصي مشروعيت حكومت داشته باشد ولي مقبوليت مردمي نداشته باشد همانطور كه اكثر قريب به اتفاق انبياء الاهي و امامان ما اينگونه بودند و تنها برخي از پيامبران چون حضرت سليمان(عليه السلام) و پيامبر اعظم(عليه السلام) توانستند اين مهم را به انجام برسانند و از ميان ائمه(عليهم السلام)  نيز به جز امام زمان(عليه السلام) تنها اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) تشكيل حكومت دادند.

پس بعضی گمان می‌کنند كه حكومت خداوند همچون لباسي است كه مردم بر تن حاكم مي‌كنند و مي‌توانند هرگاه كه خواستند خود آنرا به درآورند، غافل از اينكه اينگونه نيست بلکه مشروعيت موهبتی الهی است که به امام رسیده و با حضور مردم و یا عدم حضور مردم ساقط نخواهد شد.

 

حجت الاسلام و المسلمین دانیال بصیر

دیدگاه شما

آخرین اخبار