با توجه به نزدیک شدن هفته فرهنگی شهرستان 1100 شهید (شهرستان ملایر)تصمیم گرفتم به طور مختصر یکی ازافرادی را که خود فرهنگ ساز شد به عنوان یک الگو برای مسولین شهرستان و نسل جوان معرفی کنم .
شاید الگوی مناسبی برای نسل های آینده ایران اسلامی باشد و مسولین فرهنگی کشور بجای مطرح کردن امثال پطرس فداکار در کتابهای درسی ازاین شهید عزیز و همرزمان او استفاده کنند . او و دوستان شهیدش کسانی بودند که فرهنگ ایثار و فداکاری را از نهضت عاشورا فرا گرفتند و جانانه تا آخرین قطره خون خود ایستادگی نمودند و جاودانه شدند.
در سال 1359 وقتی که ملت بزرگ ایران اسلامی همه توطئه های استکبار را در نطفه خفه کردند.استکبار جهانی با رصدکردن امکانات دفاعی ایران صدام حسین را تشویق به حمله به ایران کرد وبا در اختیارقرار دادن تمامی امکانات نظامی پیشرفته او را برای شکست انقلاب اسلامی وارد میدان کرد .
صدام هم با خیال خام خود اعلام کرد در مدت یک هفته کار را تمام میکنم و ایران را به کشور عراق اضافه میکنم.او با قلدری تمام در یک محاسبه تلوزیونی اعلام کرد یک روزه خرمشهر سه روزه خوزستان و یک هفته تهران بعد هم اعلام کرد فعلآمحاسبه تمام و ادامه محاسبه در میدان ازادی تهران. با همین حساب و کتاب در تاریخ 31/6/59 ساعت 14 از زمین و هوا و دریا به ایران اسلامی حمله کرد و در مدت 34 روز از وسعت یک میلیون و هشتصدهزارکیلومتر مربع باکمک بیش از 50 کشور فقط موفق شد تنها 15 هزار کیلومتر مربع از ایران را به اشغال خود دراورد.
وقتی صدای طبل جنگ به گوش مردان و جوانان این کشور رسید بگفته شهید چمران مرد از نامرد تشخیص داده شد و مردان در صف انقلاب و پشتیبانی دفاع قرارگرفتندونامردان در صف منافقین و در قالب ستون پنجم درکمک به دشمن قرار گرفتند.
در این زمان بود که یکی از این شیر مردان ایران اسلامی پا به عرصه دفاع گذاشت واو شخصیت بسیار عزیزی بنام حمید رضا دماوندی فرزند حسین متولد 1/1/46 بود.
حمید رضا دماوندی که حقیر توفیق حضور مدتی درکنار اورا داشتم درس های بزرگی از او یاد گرفتم او با توجه به اینکه سه سال از بنده کوچکتر بود ولی رفتار و عملکرد او برای ما الگو بود/او متولد 1346 بود واز سال 1359 با بسیج اشنا شد.
این عزیز چون از یک خانواده نظامی و انقلابی بود با اسلحه آشنایی نسبی داشت به همین خاطر اوزود دردل مسولین بسیج جای گرفت ودر کلاسهای آموزش شرکت میکرد و دراندازه یک رزمنده آمادگی داشت او چندین بار برای اعزام به بسیج مراجعه نمود.
ولی با توجه به اینکه سن او به پانزده سال نرسیده بود با اعزامش مخالفت میشد.ولی او دست بردار نبود وناامید نشد(زمانی هم که اورا اعزام نمیکردند میرفت و با پول خودش برای یچه های در حال اعزام و نگهبان درب بسیج بستنی میخرید و به انها میداد)نامبرده با پیگیری و اسرار زیاد و التماس زیاد به مسولین بنا شد که اگرپدرشان بیاید بسیج و رضایت کتبی بدهد اورا اعزام کنند او هم با شوق تمام رفت و مدت یک ساعت نشد با پدربزرگوارش وارد بسیج شدورضایت کتبی پدر راگرفت و چون منزلشان نزدیک بسیج بود رفت و از خانواده خداحافظی کرد و امد وقتی او را برای گرفتن لباس به انبار معرفی کردند مثل این بود که انگار دنیا را به او دادند.
بااین توضیحات او اماده اعزام شد.به سرپل ذهاب رفتیم ودر ان منطقه تازه گوشه ای ازابعاد شخصیتی ودفاعی این عزیز شکوفا شد که حقیر به خاطراتی ازاین رزمنده 14 ساله می پردارم .
الف- اودر ایثارو فداکاری مثال زدنی بودمثلآ وقتی نگهبانی او ازساعت 2 نیمه شب به بعد بود بعضی از شبها تا صبح نگهبانی میداد وقتی صبح از او سوال میشد که چرا نگهبان بعدی را بیدار نکردی پاسخ میداد امدم تادرب سنگر وقتی دیدم خوابه دلم نیامد بیدارش کنم
ب- او که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود ولی شب ها برای خواندن نماز شب در مقر استراحت در داخل شهر سرپل ذهاب بیدار میشد او در برخورد با بزرگترها و حتی هم سن و سال ها رعایت ادب را داشت.
ج- اوهمه کارهایش رابرای رضای خدا انجام میداد.به عنوان نمونه یک شب که میخواست برود سرپست و نگهبانی را ازشهید علی اصغرحسینی تحویل بگیرد (علی اصغرحسینی درعملیات والفجر8 در سال 1364 به شهادت رسید)می گفت ای خدای بزرگ تو فرموده ای اگر یک قدم به طرف من بیاید من ده قدم به طرف شما می ایم پس حساب کن از شهرملایر تا سرپل ذهاب چند قدم است.
د-اعتقاد عجیبی به این جمله داشت که مومن باید هرشب وصیت نامه اش زیر سرش باشد بعد بخوابد شاید ان شب اخر عمرش باشد.به همین خاطر در ان مدت که در منطقه بود چندین بار وصیت نامه اش را عوض کرد. طوری بین بچه ها جاافتاده بود که هروقت اقا حمید دست به قلم می شد که خاطره یا نامه بنویسد می گفتند ساکت بشید دوباره حمید داره وصیت نامه می نویسد.
ه- واما مطلب اخر همان وصیت نامه اخر این عزیز سفرکرده است که برای همه مردم ایران اسلامی قابل استفاده است او درفرازهایی از وصیت نامه خود اینگونه می نویسد.تفنگم رابیاورید تا قلب دشمن مزدورا نشانه گرفته وانرا متلاشی کنم تا دیگر به خاک مقدس سرزمین عزیزما حمله نکند.کفنم رابیاورید تا بپوشم زیرا من ازسرورم حسین (ع) بالاتر نیستم. آری کفنم رابیاورید تا آن را با خون گلگون کنم زیرا من ازشهید دکتر چمران بالاتر نیستم .پیامم برای امت این است که وحدت خود را حفظ کنید تا جایی که امکان دارد.
تاریخ تولد 346.1.1 تارخ شهادت. 1360.07.14
محل شهادت. .سرپل ذهاب
محمد فتحی می ابادی
دیدگاه شما