5. شهريور 1394 - 8:54   |   کد مطلب: 16492
"در حقیقت تز توسعه برونزا با یک پارادوکس بسیار بزرگ روبروست: فروختن نقد "آزادی یک ملت" در ازای توسعه‌ای که دستیابی به آن نیز با این تز کاملاً بعید به نظر می‌رسد!..."

عبدالله عبداللهی: نظریه "تحلیل گفتمان"(ارائه شده توسط لاکلا و موف) آنگاه که به عنوان یک روش برای تفسیر، تحلیل و تدوین دکترین سیاسی مطرح می‌شود، یکی از کارآمدترین روش‌هاست. یکی از بنیادی‌ترین فرض‌ها در این نظریه آن است که اساساً هر پدیده‌‌ای فی‌نفسه و بالذات دارای معنی معیّن و ثابتی نیست، بلکه آنچیزی که به آن پدیده "معنا" می‌بخشد، "طرد" تمام معانی دیگری است که یک پدیده می‌تواند داشته باشد. به این ترتیب گفتمان عبارتست از "تقلیل تمام حالت‌های ممکن".

"خصومت" و حضور "دیگری" و به عبارت بهتر "غیریت سازی" دارای جایگاه محوری در نظریه تحلیل گفتمان است. «خصومت» و «ضدیت» در  گفتمان‌سازی ماهیتی دوسویه دارد. خصومت از یک سو مانع تثبیت و عینیت گفتمانهاست و از سوی دیگر به رابطه گفتمان یا پدیده با چیزی بیرون از آن اشاره دارد که نقشی اساسی در تعین و هویت‌بخشی به آن ایفا می‌کند. از این رو، «لاکلا» مفهوم «بیرون سازنده» را به کار می‌گیرد و مانند «دریدا»(فیلسوف الجزایری تبار فرانسوی) بر وجود «دیگری» برای شکل‌گیری هویت و تثبیت معنا تأکید می‌کند.

مفهوم دوقطبی‌سازی که امروزه بعضاً کاربرد گسترده‌ای در ادبیات شخصیت‌های سیاسی کشور می‌یابد، از همین مسئله نشأت می‌گیرد. در واقع دوقطبی‌سازی "ستون فقرات" گفتمان سازی است. ساختن دوقطبی‌ها، کار اصلی را که همان "معنادهی به خود، از طریق معرفی دیگری" است، به عهده دارد و نقشی کلیدی در سامان‌دهی به افکار عمومی در یک جامعه بازی می‌کند.

با این مقدمه به سراغ داستان اصلی می‌رویم. امروز بخشی از دولت با بهره‌گیری از تکنسین‌های عملیات روانی با همراهی یک جریان سپمات غرب، دوقطبی‌های متعددی را در دستور کار قرارداده‌اند. این دوقطبی‌‌سازی‌های هدفمند طی دو سال اخیر بارها توسط برخی دولتمردان و غربگرایان ساخته و آزموده شده است. در برهه‌ای که مردم و نظام در کشور به دنبال "توافق خوب" بودند، و برخی دولتمردان به دنبال "توافق به هرقیمت"، تکنسین‌های عملیات روانی در دولت، دوقطبی "توافق-عدم توافق" و "توافق-جنگ" را ساختند و به سرعت و با شدت به جامعه پمپاژ کردند. این دوقطبی‌ها از آن روی ساخته شد که بخشی از دولت و اصلاح‌طلبان که ایده خاصی را در دستور کار قرار داده و نیازمند فشار افکار عمومی برای تحقق "توافق به هرقیمت" بودند، طرف مقابل خود را مخالفان مذاکره و طرفداران جنگ! جلوه دهند تا از این طریق معنای مثبتی به خود بخشند و در منظر افکار عمومی معتبر شوند.

همچنان که پیش از این نیز در یادداشت "روش آمریکا برای نفوذ به ایران و تسلط بر منطقه چیست؟" به تفصیل گفتیم، راه اصلی نفوذ غرب در ایران همچنان از طریق شکل‌دهی به دوقطبی‌های جدید و همراستا با دوقطبی‌های سابق هموار می‌شود. اگر تا دیروز دوقطبی معیشت-هسته‌ای و دوقطبی‌های تکمیل کننده آن مانند توافق-جنگ، توافق-عدم توافق و ... را ساختند، امروز ساخت و پرداخت دوقطبی‌های دیگری مانند منطقه-معیشت، موشکی-معیشت، ارتباط-انزوا در دستور کار قرار گرفته است.(برای مطالعه بیشتر این استدلال، به یادداشت مذکور مراجعه کنید)

در حقیقت بخشی از دولت و بدنه غربگرایان داخلی، قصد دارند با معرفی یک دیگری دهشتناک برای خود، با یک تیر دو هدف را همزمان بزنند؛ اولاً خود را به گونه‌ای دیگر -از آنچه واقعا هستند- برای جامعه معرفی کنند و از سوی دیگر مانع از معنادهی حقیقی از سوی طرف مقابل، به خود، شوند. به واقع بخشی از دولت دوست ندارد ایده‌اش فعلاً آنگونه که هست برای مردم جلوه کند؛ علت این مسئله نیز کاملاً مشخص است. آن ایده حقیقی برای مردم از "اعتبار" برخوردار نیست و در صورتی که خود آن ایده ظهور و بروز کند، اعتبار این بخش از دولت و اعتبار غربگرایان داخلی به طور کل در افکار عمومی از دست خواهد رفت.

امروز، این بخش از دولت و سمپات‌های غربی در داخل، با شکل دهی به وقطبی کلان "ارتباط-انزوا" بنا دارند منتقدان خود را انزواطلب و طرفدار جنگ و خود را طرفدار ارتباط و تعامل با دنیا معرفی کند. حال آنکه مسئله اساساً این نیست و این دوقطبی‌سازی برای پوشش یک شکاف بزرگ در ایده مشاوران دولت انجام می‌شود. در نسخه‌ای که مشاوران دولت، از جمله آقای سریع‌القلم برای کشور پیچیده‌اند، مسئله "استقلال" حالت بحرانی به خود می‌گیرد و درواقع، اولین و مهمترین چیزی که به مخاطره می‌افتد، "استقلال" کشور است.

بر مبنای تز توسعه‌برونزا که بخش مهمی از دولت و مشاوران آن بدان معتقدند، تنها راه توسعه، داشتن پیوندهای عمیق با کشورهای توسعه یافته فعلی(آمریکا و...) و قرار گرفتن در مدار توسعه غربی است. اما از آنجا که بر مبنای این تز، غرب یک کل به هم پیوسته است و نمی‌توان ارتباط اقتصادی با غرب را از سایر ارتباطات(سیاسی، فرهنگی و...)جدا کرد، لذا باید هر مفهومی که مانع چنین ارتباطاتی است از میان برداشته شود. "استقلال" از جمله این مفاهیم است که البته مشاورانی مانند آقای سریع‌القلم برای کم‌کردن از درد از دست رفتن استقلال، مسکن‌هایی هم در نظر گرفته‌اند که از جمله آنها کنار گذاشتن مفهوم استقلال و به میان آوردن مفاهیم بامزه‌ای همچون "اعمال حاکمیت" است! با چنین تفسیری، اساساً مفهوم استقلال، ارزش خود را از دست می‌دهد.

مهمترین پاشنه‌آشیل طرفداران چنین تزهایی، برخورد و تزاحم شدید آن با ارزش بالاتری همچون "آزادی" است؛ اگر استقلال را "آزادی در قیاس یک ملت" تعریف کنیم، یکی از معضلات طرفداران تز توسعه آن خواهد بود که چگونه در عین جانبداری تام و تمام از لیبرالیزم غربی و ارزش برتر دانستن آزادی، قادر خواهند بود فروختن آزادی یک ملت را توجیه کنند؟ در حقیقت تز توسعه برونزا با یک پارادوکس بسیار بزرگ روبروست: فروختن نقد "آزادی یک ملت" در ازای توسعه‌ای که دستیابی به آن نیز با این تز کاملاً بعید به نظر می‌رسد!

لذا مسئله اصلی امروز ما با غربگرایان داخلی و بخشی از بدنه دولت، قطعاً آن نیست که آنها به دنبال ارتباط باشند و منتقدان به دنبال انزوا و جنگ. بلکه همانگونه که تاکید شد، این دوقطبی‌سازی‌های هدف از این دوقطبی‌سازی‌های کاذب، پوشاندن مسئله اصلی است. دعوای اصلی امروز اصولگرایان  با "اصلاح‌طلبان، بخشی از دولت و غربگرایان" بر سر مسئله استقلال است. دوقطبی واقعی امروز، دوقطبی استقلال-وابستگی است. و آنچه برخی دولتی‌ها و اصلاح‌طلبان به دنبال پوشاندن آن از جامعه هستند، دقیقا همین مسئله است. آری! امروز بار دیگر پس از 36 سال، مسئله ما با غربگرایان داخلی، مسئله استقلال است و به نظر می‌رسد دوباره یک ملت برای استقلال باید حرکت کند. 

انتهای پیام/

دیدگاه شما

آخرین اخبار