آن مخالف باند بازیهای گاه و بیگاه آن مدرس تاریخ در دانشگاه
آن پور فرخزاد ساسانی آن دبیر ستاد روحانی
آن زاده الشتر و ساکن الوند مولانا عبدالرضا فولادوند
مدیرکل آموزش و پرورش بود و صاحب پندهای گران بود. نقل است چون بر مسند مدیرکلی جلوس نمودی، بسیار از تدبیر و امید بگفتی و چنان در تغییر مدیران پیش رفتی که برخی اصحاب را شبهه آمد که منظور او تغییر و امید است نه تدبیر و امید.
نقل است از علوم غیب زیاد می دانست چنان که روزی گفت: " دخل معلمان به خرجشان نمیرسد." چون تحقیق کردند چنان بود که او گفته بود و از این کرامتها بسیار داشت.
گویند به سایه علاقه بسیار داشتی و توصیه مینمود به اصحاب که در سایه تدبیر امید بنشینند که درآن امنیت و آرامش به وفور یافت شود.
مولای ما (ترفیع مقامه) از جناح بازی بیزار بودی و چون مدیری بدیدی از راست میرفت با اشارتی جا به جا نمودی. نقل است که در کوتاه زمانی هر نشانهای از جناح بازی مشاهده کردی نابود کردی مگر تابلوی گردش به چپ ممنوع که ان هم اگر از دستش بیامدی از جای کندی.
روزی مولانا عبدالرضا(مدلله عمره) در جمعی سخن میراند و از تدبیر و امید میگفت و وعدههای جور واجور میفرمود و چون این سخن بگفت که تا رسیدن به اهداف سند تحول بنیادین راه درازی در پیش داریم به ناگاه آموزگاری فریاد برآورد و از حال برفت.
چون به هوشش آوردند بر زبان همی زمزمه کردی که پدر و پدر بزرگ و پدر پدربزرگم همگی معلم بودند و آرزوی تحول به زیر خاک بردند و من نیز چنان خواهم شد از این درازی که مولایم فرمود.
داود آجی تاجماه
دیدگاه شما