به گزارش ملایریها روزنامه همدانپیام نوشت: اينجا پيشدانشگاهي دخترانه حاج محمد فراهاني ملاير است؛ مدرسهاي كه حالا با دانشآموزاني خاطره بازي ميكند كه اينبار و در نخستین روز مهرماه و آغاز مهر تحصيلي، نه به عنوان دانشآموز، بلکه به عناوين مختلفي چون وكيل، عضو شوراي شهر، استاد دانشگاه، معلم، كارمند، عضو هيأت علمي و البته همسر و مادر بر روي نيمكتهايي نشسته بودند. نیمکتهایی که يادآور روزهاي شيرين نوجواني و شور اشتياق وصفناپذير سالهاي فراموش نشدني بود.
از در مدرسه كه وارد ميشدي، گلدانهاي گل و ورود خودروها و بيشتر از همه مادراني دست در دست فرزندانشان توجهات را بيشتر جلب ميكرد. به ورودي سالن كه ميرسيدي خانم يعقوبپور مدير جدي، خوشفكر و پر تلاش سالهاي 81 پيشدانشگاهي را ميديدي كه مشتاقانه و با روي گشاده به استقبال تك تك دانشآموزانش ميرود و آنها را به آغوش ميگيرد و ميبوسد و از حال و روزشان باخبر ميشود.
دانشآموزاني كه حالا به همراه همسر، فرزندان يا همكلاسيهاي آن سالهاي خود خندان و با در دست داشتن همان كارت دعوت -كه حالا دور هم جمعشان كرده بود- وارد ميشدند، از ديدن مدير و برخي دبيران خود بسيار خوشحال ميشدند و در همان ورودي سالن خاطره بازي را آغاز ميكردند.
پس از گفتوگوي مختصري كه در ورودي داشتند و عكس يادگاري كه ميگرفتند، وارد سالن ميشدند و نخستین جايي كه ميرفتند، كلاس درسشان بود و صندلي كه روي آن مينشستند و با چه اشتياقي به همراهشان نشان ميدادند. بازار سلفي و عكسها با هم دورهايها و دبيراني كه حالا البته بيشترشان بازنشسته شده بودند، داغ داغ بود.
دبيراني كه برخي با همان انرژي جواني و برخي دست به عصا و برخي هم كمي شكستهتر، اما همه با همان چهره گشاده روز اول مهر، از ديدن شاگردان آن سالها لذت ميبردند و با آنها خوشوبش ميكردند.
سالني كه قرار بود همه در آن جمع شوند، طبقه بالا بود و روي پلهها پر از گلهايي كه همه حواسشان بود تا پا بر رويشان نگذارند. باز هم مانند همان سالها بچهها روي پلهها جمع شده بودند و گفتوگو ميكردند و ياد ميآوردند زنگ تفريح و معاونها را كه تذكر ميدادند سر كلاس برويد و شلوغ نكنيد.
سالن پر از جمعيت بود و شلوغ. آخر سالن هم مانند همه كلاسها درس از همه شلوغتر بود تا آنجا كه مدير آموزشوپرورش شهرستان هم با مزاح به آن اشاره كرد، اما اينبار گذشته از دانشآموزان ديروز كه شلوغ ميكردند و شماره تلفن ميدادند و عكس ميگرفتند، صداي گريه و شادي فرزندانشان هم به آن اضافه شده بود تا آنجا كه بارها مجري مراسم از مادران خواست سكوت را رعايت كنند.
برخي همان شيطنتها را داشتند، کسانی که حالا مادر شده بودند و به دنبال فرزندشان از اين كلاس به آن كلاس میدویدند و برخي با تيپ اداري و كارمندي كمي جديتر آمده بودند، اما همه از اين مراسم ابراز خوشحالي داشتند و از آن به خاطرهاي شيرين و به ياد ماندني اشاره ميكردند.
مهسيما سهرابي، دانشآموز آن سالها بود كه حالا خود معلم شده و در نشريات قلم ميزند و به دعوت مجري، نخستین كسي بود كه پشت تريبون رفت و پس از خواندن متني و البته چند بار تذكر به هم دورهايهايش براي برقراري سكوت از اين مراسم ابراز شادماني كرد.
اما نوبت به مدير هميشه پویاي مدرسه رسید كه باز مانند آن روزها ميدويد و هماهنگي ميكرد و مراقب بود همه چيز به خوبي برگزار شود. يعقوبپور گفت: «سال 81 يك روز زنگ تفريح وقتي از پشت سر، دانشآموزان را نگاه ميكرده، اين ايده به ذهنش رسيد و با همفكري همكارانش تصيمم بر اجرايي شدن آن گرفته است.
وي با اشاره به اينكه آن سال 450 دانشآموز داشته كه با كادر اداري و دبيران 480 نفر را مديريت ميكرده است، افزود: «بسيار خوشحال است كه بسياري از دانشآموزانش در آن دوره رتبههاي خوب دانشگاه را آورده در بسياري از مقاطع موفق بودهاند و حالا به جايگاههاي مهمی دست يافتهاند.
تشکیل مجمع خيرين آيندهساز
يعقوبپور همچنين خواستار تشكيل مجمع خيرين آيندهساز شد تا خروجي خوبي از مراسم هم داشته باشد.
مدير آموزشوپرورش شهرستان هم سخنران بعدي بود كه در همه شلوغي سالن پشت تريبون رفت و با زنده نگهداشتن ياد زهرهوند، رياست آن سال آموزشوپرورش، مختصري از برنامههاي امسال را بيان كرد.
کاوه برخورداري چندينبار از جمعيت خواست تا سكوت را رعايت كنند. وی به پيشنهاد يكي از دانشآموزان (كه حالا با فرزندان خود آماده بود)، هديهاي هم به مادري كه بيشترين فرزند را داشت، تقديم كرد و اين موضوع با تشويق حاضران همراه بود.
خانم بختياري يكي از دبيران محبوب آن سالها سخنران ديگري بود كه پشت تريبون رفت و با يادآوري خاطره آشپزي آن سال و نام بردن دانشآموزان آن هم پس از 15 سال موجب خوشحالي و تشويق جمع شد.
مراسم با اهداي هدايايي به برخي دبيران و عكس يادگاري در حياط مدرسه پایان يافت؛ اما گفتوگوها و تكاپوي فرزنداني كه زماني مادرانشان در اين حياط بازي ميكردند، هنوز ادامه داشت.
دیدگاه شما