15. اسفند 1395 - 8:52   |   کد مطلب: 21869
یادداشت/حجت الاسلام محمد ادریسی
زندگی به اندازه کفاف بهترین زندگی است
زیاد داشتن ملاک افتخار نیست.همین زیاد داشتن هاست که دشمن ساز و نقصان پذیر و فقر آور است. انصافت را پشت سر نگذار و قدر آنچه را كه جلوي دست تو است را بدان و حق موجودي هاي خويش را بجاي آور آنگاه آنچه راكه نزد تو نيست را طلب كن.

ما انسان ها مي توانيم هرآنچه مي خواهيم بدست آوريم ولي هرگز نمي توانيم آنها را تا ابد نگهداريم! گيرم در زندگی همه چيزرا هم دراختيار داشتيم، آنهاراكجا مي گذاشتيم!؟ و اگر آنها می ماندند ما نمی توانستیم برای آنها بمانیم.

زندگانی به اندازه کفاف بهترین زندگی است. در ظاهر فقير آن است که جيبش دارالعنكبوت باشد و سقف خانه اش آسمان و فرش زير پايش زمين سخت باشد اما اینگونه نیست، گرچه این ها نشانه ای از فقر است برای آنها که نیازمندان را درمی یابند و غني و ثروتمند آن نيست كه شكمش مدفن الكباب و بشكه سان باشد يا اينكه چيزهایي به صورت موقت در اختيار داشته باشد. چه بسا با یک چمدان پر از مدرک و حسابی پر از اعتبار، باز هم دست خالی و بی اختیار و محروم و رنجی مستمر داشته باشیم پس فقیر کسی است که اکتفا به قد کفاف نکند.

تازماني كه پيوند نخورده ايم فقيريم و همۀ ما فقيرزاده شده ايم و این فقير با خداست که در همه حال غني است و غني بي خداست که در همه حال فقير.

 دنیا بد نیست بلکه کم است. و در این دنیا تنها انسان است که همچون آب، از ابتدای آفرینش تا انتها جاری است، زلال و گوارا این آب خلق شده است، ولی چون در پیچ و خم‌های مختلف طی مسافت می‌کند، گاهی تلخ و زمانی بدبو و مرتبه‌ای شور می‌شود یعنی آنچه که نباید باشد می شود.

 از سماجت جدایی ها می ترسیم .وضعیت انسان هیچ گاه ثابت نیست و همواره در حال دگرگونی است، به همین دلیل فرصت‌های فوق طلائی را در نمی‌یابد و به امور فرعی بجای اصلی و باطل شبیه به حق اشتغال ورزیده و می ‌پندارد که جزو موفق ترین هاست و خود را تصدیق و اطرافیان را تکذیب و همه را با چوب انتقاد نابجا سرخ می کند.

انتقادهای بجایی که نسبت به او می‌کنند را به شوخی می‌گیرد و رنگ سیاه غفلت را به سر و صورت می‌مالد، تا اینکه به کوری برسد هرگاه که چشم و بصیرت از کف داد، پسرفت‌ها را نیز پیشرفت تلقی نموده و سقوط را صعود می‌پندارد.

 می پندارد که درحال رشد و ارشاد و تعالی وکمال جاودانی است و حال اینکه گلوبند خسر و هلاکت و فلاکت بر گردن آویخته است و همه این غفلت ها وبال گردن اوست که در روز داوری متجلی می شود .

 کسی نیست بگوید که: ای آقا! و ای خانم! حواست را كجا، گذاشته‌اي؟! اي دختر! و اي پسر! حواست را كجا، گذاشته‌اي؟! به هنگام خواندن نامه اعمال در پيشگاه حق، سرفه و سكوت وآواز... به فريادمان نمي‌رسد، پس حواست را جمع كن و آن‌چه را كه واقعاً نياز داري جمع و در کارنامه ات ثبت كن.

زندگی‌های ما زمانی زیبا و شیرین می‌شود که هر چند روز یک بار از خود سؤال‌هایی بپرسیم قبل از آنکه سوال پرسیدن از خود هم ممنوع شود، تا فکرمان جریان پیدا کند و از حالت رکود خود خارج شود.

سوال پرسیدن از خود ممنوع نیست و زندان ندارد. پس راحت باشیم. مثلاً از خود بپرسیم فلانی، این شد و نشدها اهمیت دارد؟چه قدر از روزها و شب ‌ها را کاری نکردی ؟ چندین ساعت، دقیقه و ثانیه از آن مهربان و مهربانان فرصت گرفتی و برای غیر او و آنان خرج کردی؟ چه قدر به مسائل بی مزه و فکاهی خندیدی و صدایت دیگران را آزار داد؟!

از خود بپرسیم که برای چه و چه زمانی و چه قدر بی تابی کردم؟ و به خود بگوییم که: آیا این غصه‌های حقیر و این رنج‌های صغیر ارزش داشت که همچون طفلی یک گوشه بنشینم و برایشان تنها غصه بخوریم و کاری نکنیم؟

 از خودمان بپرسیم آیا توانستیم که در شب‌ها، روز‌ها، ثانیه‌ها، خنده‌ها و... خداوند را از خود راضی کنیم و به خود بگوییم: فلانی! پس کی قرار است سر عقل بیاییم؟ کی؟!

 آیا می‌دانیم لحظه‌ای نیست که در اقیانوس رحمت و نعمت او غوطه ور نباشیم؟ ما از او دوریم او که دور نیست، اين ما هستیم که گاهی او را فراموش می‌کنیم؛ ولی آن مهربان، ما را لحظه ای نیز رها نمی‌کند.

از خودمان بپرسیم که تا به کی او بر جفا و ناسپاسی ما صبوری کند و ما از شکر نعمت‌هایش چشم پوشی کنیم و ناصبور باشيم. بيچاره آن كس كه براي دردهایش، سراغ غير او مي رود و فكر مي كند كه او نيست! او هست آن بیچاره خودش نيست. پس بگذريم.

 آدمی به خود می‌گوید: چرا باید این همه خودم را سؤال پیچ کنم؟ مگر چه خبر شده؟ که چه بشود و به چه برسیم؟...

زياده اندوخته هاست که روزي به زياده باخته ها مبدل مي شود و اگر توشايسته باشي دير يا زود از جام فضل حق سرمست خواهي شد حال كيست توراكه با خدايت پيوند خورده اي وامانده و بی نوا بخواند ؟!

 پس بنابراین ، اگر گداي او شویم محتاج غير او نمي شویم و این انقطاع از داشته هاي خلق و اتصال و  ارتباط با داشته هاي حق كمال بي نيازي دنيوي است و هرآنچه هست در نزدش هست وآنچه كه ما نداريم شاید مصلحت باشد  و یا شاید چیزی دیگر و ما نمي دانيم و اگر هم می داشتيم فرياد ما بلند بود و مي خواستيم كه از ما بگيرد.

پس زمانی که ما متوجه می‌شویم همه به خداوند نیازمند هستیم، دلیلی برای بریدن اتصال با او و قطع ارتباط با خالق نمی‌یابیم و اعراض از ذکر نام و یاد خداوند نخواهیم داشت و به لحاظ فردی و اجتماعی هرگز در تنگناهای سخت و مشکلات، قرار نخواهیم گرفت.

مشکلات سراغ شخص یا اشخاصی می‌رود، که از یاد خداوند در اعمال شان غفلت می ورزند و این غفلت مهم ترین عامل محرومیت فرد وجامعه  از هدایای خداست،که در قرآن کریم هست که :(ومَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَه ُمَعيشَةً ضَنْكا (و هر کس که به یاد خداوند پشت و از آن اعراض کرد بی شک گرفتار زندگی در سختی ها و تنگناها خواهد شد.

هر جا كه ياد خدا باشد آنجاست که بوي بهشت استشمام مي شود.هر جا كه يادش نباشد جهنمي بيش نيست . هر چيز در زندگيمان زيادش بد است جز ذكر خدا چون انسان در همه حال به آن محتاج است پس آنكه تاب تنگنا ندارد ، از چهره ياد خدا در دلش نقاب وحجاب بردارد .

به دور از این همه غوغا  و جنجال این چهارده واقعیت تلخ انسان است درقرآن  و آن را باور کنیم  چون او را بیچاره کرده است و دست و  پا بسته که او :

 

الف) نادان است[1]؛

ب) شتاب می کند[2]؛

ت) قدرنشناس است[3]؛

ث) بر خود ستم می کند[4]

ج) خیال پردازاست[5]؛

چ) بی تابی می کند[6]؛

ح) ستیزه گراست[7]؛

خ) ضایع می کند[8]؛

د) دنیا طلب می شود[9]؛

ذ) مناع الخیراست[10]؛

ر) نافرمانی می کند[11]

ز) ناسپاس است[12]؛

س) زود مایوس می شود[13]؛     

ش) تنگ نظر است[14].

 

 

پی نوشت:

 

[1] احزاب(72)

 

[2] اسراء(11)

 

[3] عادیات(6)

 

[4] احزاب(72)

 

[5] ق(16)

 

[6] معارج(20)

 

[7] کهف(54)

 

[8] عصر(2)

 

[9]معارج(19)

 

[10] معارج(21)

 

[11] علق(6)

 

[12] حج(66)

 

دیدگاه شما

آخرین اخبار