8. شهريور 1394 - 7:50   |   کد مطلب: 16524
موضوعی که همواره در شهریور مورد بحث و بررسی بسیاری از رسانه ها قرار می گیرد ، بازخوانی حادثه تلخ انفجار دفتر نخست وزیری است.موضوعی که هر روز ابعاد دیگری از ان روشن می گردد.

به گزارش ملایری‌ها به نقل از "ره به ری":موضوعی که همواره در شهریور مورد بحث و بررسی بسیاری از رسانه ها قرار می گیرد ، بازخوانی حادثه تلخ انفجار دفتر نخست وزیری است.

موضوعی که هر روز ابعاد دیگری از ان روشن می گردد.

از مهم ترین موضوعاتی که در سال های اخیر در این خصوص مورد بحث قرار می گیرد ، نقش فتنه گران در این حادثه می باشد.

گذری کوتاه بر زندگی محسن سازگارا

محمدحسن (محسن) سازگارا، فرزند محمدعلی، در سال ۱۳۳۳ در خانواده‌ای نسبتاً مرفه در تهران متولد و پس از پایان تحصیلات متوسطه، وارد دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف کنونی) شد که احتمالاً در سال ۱۳۵۱ بوده است.

سازگارا پس از مدتی از ادامه تحصیل در این دانشگاه معتبر ایرانی منصرف شد و به آمریکا رفت تا در دانشگاه شیکاگو در رشته فیزیک تحصیل کند.
در آنجا به فعالیت‌های سیاسی روی آورد و بنا به گفته برخی، به عضویت نهضت آزادی در آمده و عضو انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا شد.
سازگارا: «من خودم پیش از انقلاب هم مبارز خارج از کشور بودم. وقتی برای ادامه تحصیل به خارج رفتم از فعالین جنبش دانشجویی خارج کشور هم بودم»


وی از جمله افراد تاثیرگذار در غائله ۱۸ تیر بود که باید در مطبوعات وظایف غرب را انجام می‌داد.
محسن سازگارا، پس از حوادث خرداد ماه سال ۱۳۸۲ در کوی دانشگاه تهران، به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب بازداشت شد و به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، به تحمل ۷ سال حبس تعزیری محکوم شد.
وی پس از سه ماه بازداشت موقت در زندان اوین، سرانجام با قرار وثیقه آزاد شد.
سازگارا پس از خروج از ایران، به فعالیت در صدای آمریکا در رابطه با مسائل سیاسی ایران به ویژه تحلیل و بررسی فتنه پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) و همچنین فعالیت‌های سیاسی در وبسایت شخصی‌اش پرداخت.

همه چیز از زبان مسئول دفتر شهید رجایی:
حسن عسگری راد مسئول دفتر شهید رجایی درباره عامل ترور شهیدان رجایی و باهنر گفته است: کشمیری ظاهری متعبد و خداجو داشت. آب وضوی دستش را خشک نمی کرد چون می گفت مستحب است. در راهروها سربه زیر راه میرفت تا نگاهش به نامحرم نیفتد. او با این ظاهرسازیها پیش رفت. مردم هم امروز مراقب کسانی باشند که با ظاهرسازی پیش میروند و میخواهند خودشان را حامی نظام و انقلاب معرفی کنند.

به گفته مسئول دفتر شهید رجایی “در روز انفجار دفتر نخست وزیری، جلسه شورای امنیت تشکیل شده بود که افراد زیادی از جمله رئیس شهربانی و پلیس در آن حضور داشتند. آیت الله مهدوی کنی وزیر وقت کشور نیز با تاخیر به این جلسه آمدند. من در اتاق خودم مشغول استراحت بودم که صدای انفجار را شنیدم.”

او همچنین عنوان کرده است: محسن سازگارا که این روزها خارج از ایران است و مطالبی را برای ایرانیان مطرح می کند، به من گفته بود که این بار نوبت شهادت رجایی است. این نشان میداد که او ارتباطاتی داشته که از این موضوع خبر داشت.

حسن عسگری راد درباره آنچه محسن سازگارا به او گفته توضیح بیشتری نداده است اما پست سازگارا در دفتر شهید رجایی به نوعی گفته های مسئول دفتر شهید رجایی را تایید می کند.

سازگارا معاونت نخست وزیری شهید رجایی را بر عهده داشت و از کسانی به شمار رفته که همواره در انفجار مقر نخست وزیری مورد اتهام بوده است. اقدامات او پس از حادثه انفجار موید این موضوع بوده است.

نقش آفرینی سازگارا پس از ترور

پس از انفجار دفتر ریاست جمهوری و شهادت شهیدان رجایی و باهنر، شایعه ای با عنوان «شهادت» مسعود کشمیری منتشر شد که از ساعت ۶ صبح فردای حادثه صورت رسمی به خود یافت. پس از جلسه محرمانه‌ای که میان بهزاد نبوی، سعید حجاریان، خسرو تهرانی و مصطفی قنادها برقرار می شود ، اطلاعیه‌ای تنظیم و توسط محسن سازگارا معاون سیاسی اجتماعی بهزاد نبوی درنخست‌وزیری به صدا و سیما جهت اعلام ارسال می‌گردد.

افرادی همچون  محسن سازگارا به دلیل تلاش برای جسد سازی متهم بودند که با تهیه مقدماتی از قبیل تابوت و جمع‌آوری خاکستر از محل حادثه، در ابتدا تلاش می‌کنند آن را به عنوان پیکر شهید رجایی جا زده و پیکر آن شهید عزیز را به عنوان جسد کشمیری اعلام نمایند که با اعتراض برخی دوستان شهید و خانواده وی که در بیمارستان انقلاب اقدام به شناسایی پیکر شهید رجایی کرده بودند، خاکستر را به عنوان پیکر کشمیری اعلام می نمایند و به مقابل مجلس برده و تشییع می‌کنند

در این اطلاعیه که ساعت ۸ صبح از رادیو پخش می شود، «شهادت کشمیری» رسماً اعلام می‌گردد. این در حالی است که در لحظه تنظیم این اطلاعیه علم کامل بر نبودن جنازه در محل حادثه، پزشکی قانونی و بیمارستانهای تهران حاصل گردیده بوده است و همچنین سرتیپ شرفخواه و سرهنگ وصالی بر خروج کشمیری لحظاتی قبل از حادثه شهادت داده بودند.

جسد سازی

دومین اقدام برای شهید جلوه دادن کشمیری جسد سازی برای وی بوده است تا اصلی‌ترین ابهام در این خصوص مرتفع گردد. هاشمی رفسنجانی در کتاب عبور از بحران درباره این ماجرا می‌نویسد: «دوشنبه ۹ شهریور [۱۳۶۰]… جنازه‌ها را به سالن مجلس آوردند، مشاهده کردم. سخت سوخته بودند. آقایان «باهنر» و «رجایی» را فقط از دندانهای طلای جلو دهان و آسیابشان، می‌شد تشخیص داد. علامت دیگری نمانده بود. مقداری گوشت [البته صحیح آن خاکستر است] هم در کیسه نایلونی [جمع] کرده بودند؛ به عنوان فرد دیگری به نام «مسعود کشمیری» منشی جلسه».

جمع کردن مقداری خاکستر در یک کیسه نایلون به عنوان جسد کشمیری، ورود شیون کنان یک زن به عنوان همسر شهید با فریادهای مسعود مسعود، تشییع باشکوه تابوت منتسب به کشمیری با شعار «کشمیری چی شد؟ کشته شد!» به روی دست مردم و خلاصه اغفال مسئولین توسط یک باند محفلی در اطلاعات نخست وزیری در حالی صورت می گرفت که مسعود کشمیری برای خروج از کشور نیاز به فرصت و عدم حساسیت بود و یقیناً بر روی یک عنصر به شهادت رسیده، هیچ حساسیتی نخواهد بود.

جازدن مشتی خاکستر به جای پیکر شهیدرجایی برای تبرئه عامل ترور

در این راستا افرادی همچون علی اکبر تهرانی، محسن سازگارا و نادر قوچکانلو به دلیل تلاش برای جسد سازی متهم بودند که با تهیه مقدماتی از قبیل تابوت و جمع‌آوری خاکستر از محل حادثه، در ابتدا تلاش می‌کنند آن را به عنوان پیکر شهید رجایی جا زده و پیکر آن شهید عزیز را به عنوان جسد کشمیری اعلام نمایند که با اعتراض برخی دوستان شهید و خانواده وی که در بیمارستان انقلاب اقدام به شناسایی پیکر شهید رجایی کرده بودند، خاکستر را به عنوان پیکر کشمیری اعلام می نمایند و به مقابل مجلس برده و تشییع می‌کنند. این توطئه با اعتراض افرادی همچون دکتر زرگر نماینده وقت مجلس آشکار می‌گردد که اعلام می‌دارد حتی با سوختن بدن به مدت ۲۴ ساعت در آتش برخی استخوانها همچون جمجمه بر جای خواهند ماند و نمی‌تواند از جسدی تنها خاکستر مانده باشد آن هم در شرایطی که پیکر شهیدان باهنر و رجایی تقریباً سالم است.

آیت الله امامی کاشانی نیز همچون بسیاری دیگر، پرونده انفجار دفتر نخست وزیری را مبهم می پندارد. امام جمعه موقت تهران در خاطراتی که در ماهنامه شاهد یاران به چاپ رسید، می گوید: «این سؤال پیوسته مطرح خواهد بود که عوامل نفوذی چگونه توانستند تا این سطح رسوخ کنند… اندکی دقت نشان می‌دهد که وسعت اقدامات این گروه تا بدان پایه است که از عامل واقعی جنایت دفتر نخست وزیری، شهید! می‌سازد. بسیار ساده‌لوحانه است اگر گمان کنیم این اشتباه سهواً پدید آمده که تکه هایی را که به عنوان تکه‌های بدن کشمیری در یک کیسه پلاستیکی جمع شده با عنوان شهید کشمیری! مطرح شود، ولی جسد سالم برادر شهیدمان، دفتریان تا ۴۸ ساعت به عنوان یکی از شهدای حادثه، اعلام نشود.»

هماهنگی دفن جسد

همزمان با تشییع جنازه، افرادی همچون علی اکبر تهرانی و سازگارا به بهشت زهرا رفته و برای هماهنگی دفن جسد کشمیری تلاش می کنند. در حالی که تمام مراحل قانونی همچون شناسایی اجساد، معاینه ، اعلام نظر پزشکی قانونی و صدور مجوز دفن درباره شهیدان رجایی، باهنر و دفتریان به صورت کامل انجام گرفته است، هیچیک از این مراحل درباره کشمیری طی نمی گردد. جالب آنکه در حالی که نسبت به جنازه ساختگی کشمیری تا این حد احساسات عمومی برانگیخته می شود، هیچ اقدامی از سوی دفتر نخست وزیری برای تشییع و تدفین شهید دفتریان که مدیرکل امور مالی نخست‌وزیری بوده است، انجام نمی‌پذیرد.

جمع کردن مقداری خاکستر در یک کیسه نایلون به عنوان جسد کشمیری، ورود شیون کنان یک زن به عنوان همسر شهید با فریادهای مسعود مسعود، تشییع باشکوه تابوت منتسب به کشمیری با شعار «کشمیری چی شد؟ کشته شد!» به روی دست مردم و اغفال مسئولین توسط یک باند محفلی در اطلاعات نخست وزیری گرفت

جالب تر آنکه پس از آشکار شدن بخشی از حقیقت، روابط عمومی نخست وزیری در اطلاعیه‌ای با تأکید بر اینکه پیکر سومی که توسط مردم تشییع شده متعلق به کشمیری نبوده بلکه جسد سید عبدالحسین دفتریان مدیرکل مالی اداری نخست وزیری بوده است، افزود: بر اساس همین گزارش پیکر «شهید مسعود کشمیری» در واقعه انفجار متلاشی شده بود، که قسمتهای به دست آمده نیز همراه سه شهید دیگر به خاک سپرده شده است!

این درحالی است که در ابتدای این اطلاعیه رسمی آمده است: شهید دفتریان در اثر خفگی شهید شده و نه سوختگی. پس پیکر او از ابتدا قابل تشخیص هویت بوده، پس چگونه او را با «مسعود کشمیری» اشتباه گرفته بودند؟

گفتنی است، محسن سازگارا که روزگاری مدعی بود که در تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقش داشته است؛ دهه ۷۰ منویات درونی خود را آشکار کرد و با خروج از ایران مبارزه علنی خود را با جمهوری اسلامی از شبکه صدای آمریکا آغاز کرد. او به عضویت موسسه جرج بوش، رئیس جمهور پیشین آمریکا هم در آمده است.

صنعت و سیاست
پس از مختومه شدن پرونده انفجار مقر نخست وزیری، سازگارا به وزارت صنایع تحت مدیریت بهزاد نبوی رفت و مدتی رئیس سازمان گسترش و نوسازی صنایع شد. در سال ۶۸ و در روزهایی که سخن از رفتن او به ریاست سازمان برنامه بود از فعالیت های حکومتی جدا شد و ترجیح داد در بخش صنعت فعالیت نماید. سازگارا تا سال ۸۰ در مشاغل مختلف اجرایی و صنعتی در ایران مشغول به کار و عضو هیئت مدیره برخی از شرکت های بزرگ کشور، مانند ایران خودرو، تراکتورسازی و داده پردازی بود و به نظر می رسد در همین سال-ها توانست توان مالی خوبی پیدا کند و به مانند سایر همفکرانش که بعداً مدعی اصلاحات شدند، ابتدا بر منابع مالی مطمئن بخصوص در صنعت و ساختمان مسلط شده و سپس برنامه های خود را در چهارچوب اصلاحات و روشنفکری دینی پی بگیرد.
تمایل به حضور در ساختار قدرت و داشتن سمت همواره از خصلت های سازگارا بوده و بسا که هدف او از فعالیت تحت عنوان روشنفکر دینی هم همین بوده باشد. او در انتخابات هشتم ریاست جمهوری برای شرکت در انتخابات ثبت نام کرد اما از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شد و همین باعث گردید این شورا را هم به عنوان یکی از موانع عملی شدن منویات خود و همفکرانش مورد حمله و تخطئه قرار دهد.
در مقطعی دیگر، او برای نفوذ در ساختار حاکمیت به شورای شهر روی آورد و از جمله نامزدهای اصلاح طلبان برای شهرداری تهران شد اما با پیروزی محافظه کاران در انتخابات اسفندماه سال ۸۱ این موضوع منتفی گردید.
به طور کلی، مقاطع فعالیت فکری و عملی وی را می توان چنین در نظر گرفت: تا مقطع انقلاب (نزدیک شدن به مرکزیت نهضت اسلامی)؛ تا تأسیس سپاه پاسداران (نفوذ در ارگان های انقلابی)؛ تا انفجار نخست وزیری (همکاری پنهان با گروهک ها)؛ تا ورود به بخش صنعت (حفظ حضور و نفوذ در حاکمیت)؛ تا خرداد ۷۶ (زمینه سازی تغییر نرم نظام)؛ تا تعطیلی و توقیف روزنامه های زنجیره ای (ترویج افکار التقاطی و ایجاد شکاف فکری و نظری میان مردم و نظام)؛ تا خروج از کشور (حمله آشکار به ارکان نظام)؛ بعد از خروج از کشور (تشکیل حلقه کیان خارجی و سازماندهی اپوزیسیون فکری علیه نظام).
چنان که در مقدمه اشاره شد، چنین روندی را نمی توان به سادگی یک استحاله عنوان داد. آیا می توان تصور کرد که دولت آمریکا به فردی که عضو کشور دشمن است چنان اعتماد کند که به او امکانات متعدد ارائه کرده و به حرفش اعتماد نماید و دستگاه های تبلیغاتی خود را ملزم نماید از او به عنوان تحلیلگر استفاده کنند؟ سابقه قبل از انقلاب سازگارا در آمریکا شاید تا اندازه ای روشن کند که آیا وی از ابتدا یک عنصر تربیت شده برای نفوذ در میان انقلابیون نبوده است؟ این موضوع را بعداً بیشتر بررسی خواهیم کرد؛ هرچند برای اثبات وابستگی و سرسپردگی آگاهانه یا ناآگاهانه سازگارا به بیگانگان باید به مدارک و اسناد پنهان دسترس داشت. با این وجود، بر اساس اظهارات وی دست کم می توان انحراف فکری او را نشان داد. شاید بتوان گفت که مهمترین مقطع این انحراف در او، حضورش در حلقه کیان بوده است. کیان مجله ای بود که برای ترویج اندیشه های سکولاریستی منتشر می شد و پایگاه سروش و برخی از روشنفکران دینی بود که بعداً علیه نظریه ولایت فقیه موضع گرفتند و به ارکان و مبانی اسلام، از جمله قرآن و سیره پیامبر (ص)، شبهاتی وارد ساخته و برداشت های انحرافی از اسلام ارائه کردند. بسیاری از این افراد بعداً به غرب، بخصوص انگلیس و آمریکا، پناه بردند و مورد حمایت دستگاه های اطلاعاتی آنها قرار گرفتند.
حلقه کیان داخلی
از مهمترین فعالیت های فکری سازگارا باید به حضورش در حلقه کیان و نشستن پای درس عبدالکریم سروش اشاره کرد. او به همراه کسانی مانند اکبر گنجی، آرش نراقی، و علی افشاری در حلقه کیان جمع شده و با ایجاد فضایی گرد عبدالکریم سروش به آموختن دیدگاه ها و ترویج تفکرات او پرداختند. این حلقه پایگاه توسعه فعالیت های مطبوعاتی بعدی اصلاح طلبان شد و مخصوصاً سازگارا با راه انداختن شرکت جامعه روز به پشتیبانی گسترده از این جریان پرداخت. یک نکته جالب توجه آنکه در روزنامه جامعه، از اولین روزنامه های این جریان، علاوه بر انتشار نظرات سروش، به بهانه چندصدایی بودن روزنامه، به انتشار نظرات حسین باقرزاده نیز رعبت نشان داده شد که از اعضای مرکزیت سازمان منافقین بود. به این نکته هم کمتر کسی توجه کرد که نظرات سروش و باقرزاده تا چه اندازه شبیه و نزدیک به هم بود. همچنین از دیگر نزدیکان این حلقه باید به عمادالدین باقی هم اشاره کرد که از قضا نظرات مشابهی با باقرزاده داشت؛ به ویژه در خصوص موضوع قصاص.
یکی از برنامه هایی که مجریان پروژه دین زدایی و سکولاریزم – به عنوان اقدام بنیادی برای تغییر نظام- دنبال کردند، ترویج شبهات و اندیشه های لیبرالیسم دینی بود. این پروژه را عبدالکریم سروش از اواسط دهه ۶۰ شمسی به طور جدی آغاز کرد و کسانی همچون اکبر گنجی و محسن سازگارا امکانات لازم را برای او مهیا می کردند. مقالات اولیه سروش درباره قبض و بسط تئوریک شریعت در ماهنامه کیهان فرهنگی چاپ شد و حساسیت هایی را برانگیخت. در آن سال ها کیهان فرهنگی در اختیار اکبر گنجی و کسانی همچون آرش نراقی، رخ صفت، رضا تهرانی، و هادی خانیکی بود. چاپ این مقالات باعث شد تا گروه گنجی از کیهان فرهنگی رانده شوند. اما آنها به پشتیبانی برخی افراد و از جمله سازگارا ماهنامه کیان را راه انداختند که توسط سروش و مجتهد شبستری تغذیه فکری می شد. این ماهنامه همان افکار لیبرالیستی و سکولاریستی را تبلیغ می کرد که بعداً مبنای نقد اسلام و نفی ولایت فقیه شد. همچنین جریان روشنفکری دینی هم در این زمان و با همین برنامه ها شکل گرفت و به تدریج حلقه کیان مرکزیت معنوی آن شد. شاید از این جهت است که سازگارا هم یک روشنفکر دینی برشمرده شده است در حالی که او بیشتر یک فعال سیاسی با مرام لیبرالیستی است.
چند ماه از انتخاب محمد خاتمی به ریاست جمهوری نگذشته بود که قرار شد ماهنامه کیان به صورت روزنامه در آید. این اقدام در واقع ادامه پروژه حلقه کیان بود برای تبلیغ گسترده ایده های دین زدا و شبهه برانگیز. به راحتی می توان دریافت که آن طرح ده ماده ای که می توانست به بقای سازمان های التقاطی و وابسته ای همچون مجاهدین خلق در داخل کشور کمک کند و لیبرالیسم مورد نظر سازگارا را برآورده سازد، اکنون در قالب حلقه کیان و به شکلی بسیار خطرناک تر دنبال و اجرا می شد. اگر در مقطع سال ۶۰ حامیان کشمیری به هر ریسمانی می آویختند تا از عرصه سیاست کشور حذف نشوند، اکنون ته مانده های آن جریان فضایی پیدا کرده بودند که انتقام خود را بگیرند.
به هر دلیلی کیان روزنامه نشد و مدتی بعد حتی از انتشار بازماند. اما «در زمستان ۷۶ در محافل مطبوعاتی پیچید که نخستین روزنامه جامعه مدنی ایران با عنوان جامعه به زودی منتشر می شود و گفته شد این روزنامه را همان کسانی منتشر خواهند کرد که کیان را انتشار می‌دادند، کسانی که بعدها در مطبوعات به حلقه کیان مشهور شدند». این حلقه ادامه التقاط بود.
بررسی محتوای کیان و سوابق گردانندگان آن و روابط اعضای تحریریه و سرمایه گذاران آن و سرانجامِ آنان می تواند ابعاد گوناگون این جریان خزنده را روشن تر نماید؛ جریانی که از دل آن کسانی همچون اکبر گنجی و آرش نراقی سربرآوردند که بعدها بر مبنای همین روشنفکری دینی (یا به اصطلاح یکی از مخالفان آنها که البته دین دار هم نیست، روشنفکری دِیمی) همجنس گرایی را طبیعی و منطبق بر دین دانستند! بی تردید سازگارا هم در چهارچوب لیبرالیسمی که بدان باور دارد و از آن ارتزاق می کند همین مواضع را ابراز نموده است. وی نیز معتقد به برابری حقوق زن و مرد و رعایت کامل حقوق اقلیت های جنسی (که منظور از آن منحرفین جنسی است) می باشد.

 

انتهای پیام/ف

 

دیدگاه شما

آخرین اخبار