19. مهر 1402 - 8:15   |   کد مطلب: 32705
برگزاری کنگره هشت هزار شهید والامقام استان همدان و یادآوری روزهای دفاع مقدس بهانه ای شد تا یادی کنیم از رشادت‌های رزمندگان ملایر در دوران دفاعمقدس و پای صحبت‌هعای دو تن از این دلاوران روزهای سخت بنشینیم تا روایتگر بخشی از روزهای خون و آتش و خاطرات افتخار آفرین هشت سال شیدایی باشند

به گزارش ملایری‌ها؛ ، دفاع مقدس یکى از درخشان ترین صحنه هاى نقش آفرینى ملت مسلمان ایران و روایت ملتی است که با دست خالی پیش رفت و صحنه‌هایی را رقم زد، این کتاب قطور هنوز ناگفته هاى بسیارى دارد که لازم است بیان شود تا نسل‌هاى آینده با ایثار و فداکارى ملت ایران و رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس بیشتر آشنا شوند.
مردان دفاع مقدس مصداق همین آیه قرآن کریم هستند که می‌فرماید «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»
از مومنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضی چشم به راهند و پیمان خود را دگرگون نکرده ‏اند.
 به مناسبت کنگره هشت هزار شهید والامقام  استان همدان و یادآوری روزهای دفاع مقدس به سراغ دو تن ار رزمندگان ملایری رفتیم تا روایتگر بخشی ار روزهای خون و آتش و خاطرات افتخار آفرین هشت سال شیدایی باشند.

 محمد فتحی یکی از رزمندگان و جانبازان ملایری است که در گفتگو با خبرنگار ما  با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای هشت سال دفاع مقدس و 1100 شهید شهرستان ملایر اظهار کرد:  بنده از  سن 16 سالگی و از سال  1359 در جبهه های جنگ حضور پیدا کردم.
این رزمنده دفاع مقدس  با اشاره به حضور 52 ماه اش در عملیاتهای مختلف در دوران جنگ تحمیلی تصریح کرد: بنده در عملیاتهای 11شهریور(شهید رجایی و باهنر در سال 1360) عملیات رمضان  در سال 1361و ثارالله در سال ۱۳۶۱ وعملیاتهای پاکسازی کردستان بیش از ده مورد در سال 1362 و 1363و عملیات بزرگ والفجر 8 در سال 1364 حضور داشته ام.
 وی که  در دوران دفاع مقدس در کنار سایر رزمندگان به عنوان تک تیراندازو فرمانده دسته و فرمانده گروهان و فرمانده گردان حضور داشته افزود: یکی از عملیات های بزرگ دفاع مقدس علملیات والفجربود که در تاریخ بیستم اسفند ماه سال 1360  در منطقه جنوب با رمز مبارک یا زهرا(س) شروع شد و  مدت ۷۷ روز ادامه داشت.
  فتحی با اشاره به اینکه در این عملیات به عنوان فرمانده دسته از گروهان سوم گردان 151 مسلم ابن عقیل از لشکر قهرمان 32 انصار الحسین (ع) حضور داشته گفت:  عملیات والفجر 8 به دليل نوع طراحي، اهميت زمين منطقه عمليات، سرعت عمل در اجراي طرح عمليات، انتخاب تاکتيک‌هاي مناسب و مخصوص به خود براي پيروزي بر دشمن، غافلگير نمودن دشمن و همچنين توان پايداري و مقاومت طولاني در برابر پاتک‌هاي دشمن به مدت ۷۷ روز، يکي از جذّاب ترين و مهم ترين نبردها در دوران هشت ساله حماسه دفاع مقدس است.
کرد.
این رزمنده دفاع مقدس عنوان کرد: عمليات والفجر 8 يکبار ديگر توازن قوا را به نفع جمهوري اسلامي ايران ايجاد کرد، البته اين برتري نظامي نه بر اثر افزايش تجهيزات و توان رزمي تسليحاتي، بلکه بر اساس  کمک های الهی و ابتکار عمل و نوع طرح ريزي عمليات و به کارگيري مفيد توان رزمي موجود، عليه دشمن به وجود آمد.

 فتحی با بیان اینکه  در مجموع، عمليات والفجر 8 يکي از پيچيده ترين طرح‌هاي نظامي جمهوري اسلامي ايران بود  که با موفقيت کامل انجام شد و براي ارتش بعثي يک حمله ناگهاني و غير منتظره تلقي می شود یادآور شد: اجراي طرح عمليات، از نظر تاکتيکي، انواع نبردها مثل عبور از رودخانه، جنگ با موانع، عمليات در دشت، ساحل، دريا، جنگل، زمين پست و سست  باتلاق را با خود همراه داشت  و این عملیات براي ايران يک نقطه عطف بود.
 وی با اشاره به  گردان 151 شهرستان به فرماندهی شهید  حاج حسن تاجوک  تصریح کرد:در مرحله پیشروی به سوی بندر ام القصر در جاده فاو ام القصر با دشمن تا دندان مسلح درگیر شدیم که من از آن شب به عنوان شب به یادماندنی همیشه یاد می کنم چون فرمانده وقت سپاه هم از آن محور که گردان ما در گیر بودند به عنوان تنگه احد یاد کردند چون اگر بچه های گردان 151  جانانه مقاومت نمی کردند و خط شکسته می شد فاو ازدست رفته بود وتمام نیروها ی موجود در فاو به شهادت می رسیدند و همه زحمات 9 ماهه رزمندگان اسلام به هدر رفته بود.
این رزمنده دفاع مقدس با اشاره به اینکه خاطرات زیاد است به یک خاطره قبل از عملیات اشاره کرد و گفت: با توجه به اینکه قبل از عملیات مدت سه ماه بود که شب و روز بدون رفتن مرخصی همه باهم بودیم و چون این عملیات بصورت کاملا سری بود و هرچند روز یکبار گردان تغیر مکان می داد، قبل از حرکت به منطقه خرمشهر و آبادان گردان در منطقه رفیه در منطقه هور مستقربود بخاطر اینکه بچه ها باورشان شود که منطقه عملیات همین جاست یک شب مراسم حنا بندان گرفتند که خودش دنیایی حرف برای گفتن و نوشتن دارد از جمله شور و شوق بچه ها برای حنا گرفتن وآماده شهادت شدن و قول گرفتن شفاعت از همدیگر ،نوشتن وصیت نامه .شدند.
وی اضافه کرد:  فردای آن شب مراسم یبعت با فرمانده لشکر را داشتیم وهمه نیروها آماده به خط زدن بودند.،اما وقتی دستور آمد که باید به خرمشهر و آبادان برویم بدون درنگ حرکت کردیم ودر هتل پرشین آبادان مستقر شدیم .
 وی اضافه کرد: همه فکرمی کردیم که منطقه عملیات در همان محور است، ماهم نیروها را برای جنگیدن در آب و نخلستان آموزش می دادیم ،یک روز فرمان دادند که گردان آماده حرکت به منطقه عملیات باشد بچه ها سریع به خط  و آماده حرکت شدند،چون ما در منطقه رفیه با فرماند لشکر مراسم بیعت را انجام داده بودیم این تجمع در هتل پرشین آبادان را تبدیل به بیعت با فرمانده گردان کردیم، وقتی که فرمانده گردان ماموریت گردان را تشریح کرد و از سختی های منطقه نبرد برای بچه ها گفت و اشاره ای هم به شب عاشورا و یادآوری جمله معروف امام حسین (ع)  که به یارانش گفت هرکس می خواهد برود من بیعتم را از او برداشتم ودر آخر صحبت هایش گفت هر کس توان اجرای این ماموریت را ندارد به بهانه جمع آوری تجهیزات خود داخل اتاق های محل استراحت برود وقتی ما حرکت کردیم برگردد برود پادگان شهید مدنی دزفول وکسی هم حق ندارد کسی را به زور نگه دارد.،
 این رزمنده دفاع مقدس تصریح کرد: وقتی صحبتهای این فرمانده شجاع به اینجا رسید  او را در آغوش گرفتند وبا اشک شوق وبا شعار فرمانده آزاده آماده ایم آماده  با فرمانده گردان خود بیعت کردند ودر آن شب بیاد ماندنی جاده فاو ام القصر به پای بیعت خود عاشقانه ایستادند.
 فتحی ادامه داد: وقتی به محور عملیاتی فاو ام القصر رسیدیم دیدیم که باید در نبرد تن با تانک شرکت کنیم و با نیروهای گارد ریاست جمهوری عراق  درگیر شویم ، سختی بعدی کار بچه های ما زمانی شروع شد که وقتی بچه های ما خط را شکستند وبه پاسگاه اول رسیدند  و با نیروها درگیر شدند که آنها هم آماده عملیات بودند.
 وی گفت: در جاده ساحلي خورعبدالله به ام القصر دشمن ستون تانک‌ها را بر روي جاده قرار داده بود و با کندي به پيشروي خود ادامه مي‌داد و قصد محاصره نیروهای ایران راداشت و آنچنان سردر گم بود که به نیروهای خودش هم رحم نمی کرد، هر تانک آنها که مورد اصابت  آتش رزمندگان اسلام قرار مي‌گرفت تانک بعدي او را هُل  می داد و به کنار می زد و خود جايگزين آن مي‌شد.
وی افزود:.در آن شب به یادماندنی بود که ماموریت گردان 151 مسلم ابن عقیل از لشگر 32 انصار الحسین (ع) شهرستان ملایر به فرماندهی شهید حاج حسن تاجوک  که نگهداری جاده فاو ام القصر (تنگه احد) و انهدام تانک های پیشرفته دشمن بود آغاز شد بچه های شهرستان ملایر در آن نبرد تن با تانک به پیروزی رسیدند وبا به آتش کشیدن تانک های دشمن خط دفاعی را حفظ و ارتش تا دندان مسلح عراق را زمین گیر کردند و جانانه در تنگه احد ماندند و شبه جزیره فاو هم  به دست نیروهای ایران افتاد و خط پدافند نیروها در فاو تثبیت شد و تعداد زیادی ازنیروهای گردان به شهادت رسیدند .
 وی خاطرنشان کرد: چه زحماتی برای استمرار این انقلاب کشیده شده وچه افراد  بزرگی از آغوش گرم خانواده خود هجرت کردند وبه شهادت رسیدند و امروزه ما  اگربه پست و مقام رسیدیم ودر آسایش و امنیت زندگی می کنیم مرهون خون شهدا است.

حسین عزیزی  آزاده  و جانباز ملایری است نیز در گفت گو با خبرنگارمهر با بیان اینکه از سن  19 سالگی وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شده و در سن 23 سالگی در 12 اسفند ماه سال 1360  با حضور در عملیات  کربلای 5 به اسارت دشمن درآمد اظهار کرد: در حال حاضر 60 سال سن دارم و بازنشسته هستم.
این رزمنده و جانباز ملایری  با اشاره به اینکه در دوران دفاع مقدس بیشتر در پادگان بودم و در در جبهه برای سرکشی می رفتم افزود: اواخربرای عملیات رفتم که 40 روز بعد از شهادت برادرم بود که در عملیات کربلای 5 به اسارات دشمن درآمدم.
وی با اشاره به نحوه اسارتش افزود: من و حاج آقا انوری روحانی گردان  به جلو حرکت کردیم تا یکی از رزمندگان را که تیر خورده و مجروح شده بود به عقب برگردانیم  که به دست عراقی ها نیفتد ما تا جایی جلو رفتیم  غافل از اینکه وارد خاکریز دشمن شدیم .

عزیزی بیان داشت: وقتی دیدیم تیر اندازی می‌کنند فکر می کردیم بچه های خودی هستند فکر می‌کنند ما عراقی هستیم داد می‌زدیم ما ایرانی هستیم و آنجا بود که دیدیم اینها عراقی هستند که تیر اندازی می‌کنند و ما هم که فارسی صحبت می‌کردیم  آنها متوجه شدند، که حاج آقا انوری همان جا تیر خورد و جلوی چشمان خودم شهید شد.
 وی با اشاره به اینکه بنده هم دستم و کتفم تیر خورده بود تصریح کرد:  یکی از آنها بالای سرم آمد و اسلحه کشید که مرا بکشد اما دیگری نگذاشت و گفت اسیر است  و با آن وجود با چفیه دستم را بستم تا خون بند بیاید اما با آن حال زخمی بودنم ما را به پشت ماشین بستند و با خود بردند به بصره که  آنجا اسرای دیگری هم بودند که چند تایی من را می‌شناختند که به آرامی به آنها گفتم و آنها را آگاه کردم  به دشمن نگویند من پاسدار هستم چون پاسداران را  جدا جدا می‌بردند و خیلی اذیت می‌کردند گفتم من معلم هستم.
عزیزی با اشاره به اینکه بعد از آنجا ما را برای مصاحبه  تلوزیونی به اتاقی بردند و  او یک دقیقه خودمان را معرفی کردیم افزود: با توجه به جراحات از هوش رفتم و بعد بچه ها گفتند که روی من یک پتو کشیده بودند که من شهید شده ام اما دوباره به هوش آمدم  که بعدا آن مصاحبه را پخش کره بود و  دوستان  هلال احمر ایران و..به خانواده اطلاع داده بودند که یک صدا از من داشتند که من زنده ا م.
وی  یادآور شد: اینها  ما را به عنوان مفقود نگه داشته بودند و من دو سال و نیم در اردوگاه 11 که به ادوگاه وحشت معروف بود بودم، در آنجا شکنجه ها خیلی سخت بود اوایل حتی حق نداشتیم با هم حرف بزنیم و بعد از آن هم دو نفربیرون اتاق ها  بیشتر حق نداشتند کنار هم باشند روزها به سختی می‌گذشت نگهبانان بسیار سخت گیر بودند و شکنجه ها خیلی سخت بود  .
عزیزی ادامه داد: یک روز یک افسر عراقی به اردوگاه آمد و به یک حالتی گفت چه کسی با من وارد بحث می‌شود که من ناخودآگاه بلند شدم و وارد بحث شدم هر چه می‌گفت کم نمی آوردم و آنجا فهمید من پاسدرام از آنجا مرا به اردوگاه 18بردند.
 وی با اشاره به اینکه با مبادله اسرا وضعیت بهتر شد  ما یک ماه بعد از مبادله اسرا به میهن بازگشتیم .
انتهای پیام/گ

دیدگاه شما

آخرین اخبار