نافع
فرمانداری ویژه ملایر
پایگاه تحلیلی خبری بهارانه

19. خرداد 1402 - 10:02   |   کد مطلب: 32457
خوب که بنگری حاج رسول را می‌توان رسول به حق انقلاب دانست، فرمانده شجاعی که در تمامی مراحل زندگی خود در حال مبارزه بود و لحظه‌ای دست از دفاع مظلومان نکشید و در این راه به شهادت رسید.

به گزارش ملایری‌ها؛ ملایر دیار یک ۱۱۰۰ شهید است، شهیدانی که از  قیام ۱۵ خرداد تا سال ۴۲ در راه انقلاب تا دفاع از مرزها و اعتشاشات سال ۱۴۰۱ برای اعتلای  جان خود را فدا کرده و  سبب اقتدار امروز ایران اسلامی شدند.

در میان شهدای ملایر مختلف که در سنین  مختلف و جایگاه مختلف به شهادت رسیدند نام یک شهید درخشان است که سبب سرآمد شدن نام ملایردر دنیا شده است و ان سردار شهید حاج رسول حیدری نخستین شهید محور مقاومت در اروپا است.

او را با نام‌های کاک رسول، حاج رسول و مجید منتظری می شناسند، سردار شهیدی که در راه اعتلای و پیشرفت انقلاب از هیچ کوششی دریغ نکرد.

رهبر انقلاب در توصیف این شهید بیان کردند که  " میدان بوسنی،جنگ اسلام وکفر تنها نیست بلکه از این بالاتر است،دروازه ورود به غرب واروپا است،آنجا مسأله اش بالاتر از جنگ عراق و ایران است.کسی که برود آنجا و محیط امن خانواده را رها کند مقامش خیلی بالاتراست."

 

از دوران مبارزه با طاغوت  تا شکل‌گیری سپاه پاسداران در ملایر ردپایی از حاج رسول دیده می‌شود و در دوران هشت ساله دفاع مقدس نقشی مهم داشت.

در مبارزه با ضد انقلاب و بخصوص در غائله‌های پاوه، سریش‌آباد قروه و باینگان نقشی موثر داشت و پس از آن در سپاه همدان مسئولیت اطلاعات شهرهمدان را عهده‌دار می‌شود.

روحیات شهید حیدری با جنگ‌های نامنظم سازگار بود و از غرب شناخت کاملی داشت و همین امر او را به سمت آن منطقه روانه می‌کند و می‌شود کاک رسول و تا پایان جنگ داخل خاک عراق به مبارزه و عملیات شناسایی  می‌پردازد.

پس از پایان جنگ تحمیلی، به ادامه تحصیل در رشته علوم سیاسی دانشگاه امام حسین (ع) پرداخت که سال آخر تحصیلات وی با آغاز حملات صرب‌ها علیه مسلمانان بوسنی همزمان شد و پیش از پایان  تحصیلات را ناتمام رها کرد و در سال ۱۳۷۱ به‌عنوان دیپلمات جمهوری اسلامی ایران، با نام مجید منتظری برای دفاع از مردم مظلوم بوسنی به این کشور راهی این کشور می شود.

 

حاج رسول هشت ماه در این کشور از مردم مظلوم دفاع می کند و سرانجام در خرداد ماه سال 1372 در  کمین شبه نظامیان کروات به شهادت می‌رسد.

برای آشنایی هر چه بیشتر با حاج رسول حیدری فرمانده بزرگ ملایری دقایقی با محمدمهدی فرزندش هم کلام شدیم، هر چند در زمان شهادت پدر پنج سال بیشتر نداشته و خاطره مشخصی از وی ندارد اما تلاش ها و اقداماتش باعث شده  گنجینه ای از مطالب و اسرار پدر باشد ودر این سال‌ها از هیچ تلاشی برای معرفی حاج رسول دریغ نکرده است.

 

* حاج رسول در بوسنی شناخته تر از ایران است
 

وی می گوید خاطراتش از پدر خیلی مبهم و گنگ است و کمتر مسئله ای از پدر به یاد دارد
محمد مهدی حیدری به سفرهایش به بوسنی در مراسم بزرگداشت شهدای ایرانی اشاره می کند و می‌گوید که نخستین بار سال 1395 در بیست‌و2سومین سالگرد شهید شرکت کردم.

 

وی می‌گوید: مردم بوسنی حاج رسول را به خوبی می شناختند و خاطراتی از شهید را بازگو کردند و سال‌های بعد از هم راه‌پیمایی مارش میرا که در یادبود نسل‌کشی سربرنیتسا با حضور مردم دنیا برگزار می شود، شرکت کردم.

فرزند شهید حیدری عنوان می کند که سربرنیتسا شهری که در سال 1995 اختیار سازمان ملل بودهو با خیانت این سازمان  در سه روز 8300 بوسیایی را  توسط  کروات ها نسل کشی می‌شوند و از ایران از سال 1396 در مراسم یادبود این واقعه شرکت می‌کنم.

 وی در صحبت های خود خاطراتی مختلفی از خانواده پس از شهادت پدر روایت می کند که یکی از آنها سرکشی حاج قاسم از خانواده اسن شهید است.

 

* حاج قاسم به منزلمان آمد

"ده یازده ساله بودم. لوله های آب خانه مان ترکیده بود و نم داده بود به کف زمین و دیوارها. کارگر آورده بودیم کف زمین را بکند. کل لوله ها پوسیده بود. شده بود عینهو توری. فرش ها را جمع کرده بودیم و با مادر داشتیم با کارگرها سروکله می زدیم.

زنگ خانه مان را که زدند اخمهایم رفت توی هم. شرایط مهمانداری نداشتیم. لباس نظامی نداشت اما آن قدر از فرماندهان سپاه دیده بودم که راحت می توانستم حدس بزنم او هم یکی از آنهاست. کمی با کارگرها خوش و بش کرد. یکی از کارگرها افغان بود. از وضعیت افغانستان و خانواده اش در مزارشریف پرسید.

مادر عذرخواهی کرد که جایی برای نشستن و چیزی برای پذیرایی نداریم. خندید و گفت "اشکالی ندارد عادت دارم به خاک و خل"!

با مادر دوتایی سر فرش را گرفتند و روی خاک ها پهن کردند. یک ساعتی نشستیم و صحبت کردیم. از حال و احوالمان پرسید و کم و کسری هایمان. خوش رو بود و خودمانی. مادر تشکر کرد و گفت خدا رو شکر همه چیز خوب است. همین که می آیید برایمان ارزشمند است."

محمد مهدی از خاطراتش از سفر به بوسنی و به همراه مادر تعریف می‌کند و دیدار با جمو و همسرش نازا که شهید حیدری را به خوبی می‌شناختند.

وی می‌گوید: نازا قبل از جنگ کلاس‌ آشپزی رفته بود و زمان جنگ برای ایرانی‌ها آشپزی می‌کرده است، او دلش می‌خواسته هنرش را به ایرانیها نشان بدهد اما کمبود مواد اولیه‌ای که ایرانی‌ها در اختیارش می‌گذاشتند آه از نهادش بلند کرده بود.

فرزند شهید حیدری بیان می کند که در این دیدار جمو از خاطرات جنگ  در سال 1992 برایمان تعریف کرد و حاصلخیزی زمین‌هایشان که به آن را به برکت  حضور ایرانی‌ها می‌داند چرا که بعد از آن دیگر آنقدر زمین‌هایشان محصولاتی به اندازه آن سال‌ها نداشته است.

* فریدار مادر ایرانی‌ها در بوسنی

وی در بخش دیگر از صحبت هایش از فریدا چاپاراودیچ تعریف می کند کسی که همه او را به نام مادر ایرانی‌ها می‌شناختند و همزمان با حضور ایرانی‌ها در بوسنی زودتر از همه با ایرانی‌ها انس گرفت  و آن‌قدر در فرایند امدادرسانی کمک کرد که شد مسئول هماهنگی کمیته امدادرسانی ایران در بوسنای مرکزی و این بود که پدرم همه بسته‌های غذایی و دارویی اهدایی ایران را با هماهنگی او بین مردم شهر ویسوکو پخش می‌کرد.

محمد مهدی به دیدار با فریدا در بوسنی اشاره می‌کند و می گوید: سال ۹۵ که  برای اولین‌بار با مادرم به بوسنی رفتیم، یک شب به همراه جمعی از ایرانیان ساکن بوسنی، افطار را مهمان فریدا شدیم.

وی می گوید: فریدا با انکه یک سنی معتقد بود اما تعدادی مهر از عراق برای مهمانان شیعه خود خریداری کرده بود و موقع خواندن نماز برای همه ما مهمان ها مهر آورد.

 

* مُهر پدر را یادگاری گرفتم

فرزند شهید حیدری از یادگاری که فریدا به وی داده می‌گوید و عنوان می کند: نماز که تمام شد خواستم مهر را پس بدهم که گفت «این مهر مال خودته. پیش من جامانده بود.» از حرفش سردرنیاوردم، تعجبم را که دید گفت «پدرت ۲۳ سال پیش آخرین نمازش را اینجا و روی آن خواند. مثل همیشه آن‌قدر عجله داشت که مهرش را جا گذاشت و رفت. رفت و دیگر ندیدمش. خوشحالم که زنده مانده‌ام تا امانتی پدرت را به تو برسانم. قدرش را بدان ...» یک آن نفسم بند آمد. تمام بدنم گر گرفت. فریدا هم دیگر نتوانست ادامه دهد. بغض گلویش را گرفته بود اما جلوی اشک‌هایش را گرفت.

وی به حضور فریدا در ایران اشاره می کند و می گوید:  بعد از شهادت پدر چند باری به ایران آمد و هر بار سری هم به منزل ما می‌زد، از بای بسم‌الله ورودش اشک می‌ریخت تا وقتی‌که پایش را از خانه بیرون می‌گذاشت.

* محرم‌ها به یاد پدر

محمد مهدی میگوید محرم که می شود به یاد یک دست نوشته پدر می افتم و به سراغ آن می رود که نشان از سختی‌های روزهای جنگ دارد.

 

 

" بسم الله

امروز دقیقاً نمی دانم روز دوم و یا سوم محرم است، بدن مجروحم حدود 200 (شاید کمتر) کیلومتر دور از وطن اسلامیم در یک کلبه روستائی در کنار جاده یکی از شهرهای عراق بر زمین افتاده است. همراهم صبح رادیو را روشن کرد برنامه کودک بود داشت برای امام حسین (ع) نوحه میخواند خیلی دلم گرفته است، شدیداً دلم می خواهد گریه کنم ولی صد حیف…

چند هفته است حمام نرفته ام بدنم خیلی کثیف است نه طهارت و نه پاکی، به همان ناپاکی روحم، اما دیشب خواب دیدم حمام رفته ام تمیز و پاک خیلی خوشحال بودم احتمالاً شاید چه می دانم شاید خداوند گناهانم را بخشیده باشد و شاید بالاتر قصد دارد از من راضی باشد و مرا پیش خود ببرد به هر حال احساس عجیبی دارم، در زندگی ام سعی کرده ام هیچ وقت وابستگی پیدا نکنم گرچه نتوانستم اما در همین چند لحظه خود را دارم برای دیدار او آماده می کنم. به هیچ چیز امیدی ندارم جز او تنها امیدم خدا تو هستی، هیچ سرمایه ای نیندوخته ام مرا چکار خواهی کرد، تو را به حق حسین (ع) تو را به مظلومیت علی اصغر…

به من رحم کن خدا، خدایا مرا ببخش، مرا پاک کن از این دنیا ببر، خدایا تو میدانی اگرچه گنه کار بودم، گرچه نافرمانی تو را کردم ولی خدایا تو بزرگتر از آنی، تو مهربانتر از آنی که بخواهی تن مجروح را در آتش اندازی خدایا از رفتنم ناراحت نیستم از چگونه رفتنم نیز ناراحت نیستم نگران مهمان نوازی تو هستم، چطور با من برخورد خواهی کرد خدا، مرا ببخش مرا ببخش خدا.

خداحافظ همگی شما"

فرزند شهید حیدری می‌گوید آنگونه که شایسته است نتوانسته این شهید حیدری را معرفی کنیم و حاج رسول در بوسنی شناخته تر است تا در ایران و ملایر.

وی در آخر این دست نوشته شهید حیدری را به عنوان کلام آخر در اختیار ما می گذارد:

 

 "همیشه دلم میل پرواز دارد، حرکت دارد، یارای یک‌جا ایستادن را ندارم و‌می‌خواهم داىٔم در سفر باشم، انسان ماجراجویی نیستم اما در گرداب‌افکندن را دوست دارم، در امواج خروشان غلتیدن را دوست دارم ولو اینکه شنا بلد نیستم، افکارم در دنیایی پر از ایده‌آل‌ها و آرزوها سیر می‌کند ولی در حرکت علیرغم پوچ‌بودن آن ایده‌آل‌ها هرگز از پای نخواهم نشست. از سکون می‌ترسم، از یک‌جا ایستادن می‌ترسم، آب راکد می‌گندد و من از گندیدن وحشت دارم و تنها راه نجات جنبش و حرکت است و من خودم را در این راه بود که بازیافتم و شناختم و احساس می‌کنم برای رسیدن به هدفم باید ادامه بدهم."

* تشییع جنازه باشکوهی برای شهید حیدری برگزار شد

به سراغ همراهان و کسانی مه حاج رسول را می سناختند و از نزدیک حضور او را درک کرده اند رفتیم، همه خود را سرباز حاج رسول و قطره ای در برابر عظمت دریایی شهید حیدری و جامانده ازقطار شهدا می‌دانند.

یک از آنها از سال 72 نق می کند که مردم برای مراسم حاج رسول سنگ تمام گذاشتند و تشییع بی نظیری در شهر ملایر برای این شهید برگزار شد.

وی می گوید شهید حیدری مظلومانه در نماز جمعه تهران با نام مجید منتظری تشییع شد آن هم به دلیل مسائل سیاسی زمان خود بود اما در ملایر حجله های فراوانی برای این شهید زده شد و مراسم وداع باشکوهی برگزار شد.

وی عنوان می‌کند در بین تمامی نوشته‌هایی که در مراسم تشییع حاج رسول بود یک چمله در جایگاه درخشان بود و آن این جمله بود"حاج رسول؛ بحق رسول انقلاب بود."
 

*ولایت پذیری ویژگی بارز شهید حیدری بود

محمدرضا قیصری نیز خود را شاگرد شهید حیدری می‌داند و عنوان  می‌کند که  در آن زمان که کسی جرات دفاع از مردم مظلوم بوسنی را نداشت، حاج رسول به کمک این مردم رفت و حماسه آفرینی کرد.

وی ولایت پذیری را از مهمترین ویژگی‌های حاج رسول می داند و می‌گوید: شهدا مرد عمل بودند و در جنگ و دفاع مقدس و محور مقاومت به سلاح شکست ناپذیر ولایت پذیری مجهر بودند و حاج  رسول در این امر سرآمد بود.

این رزمنده دوران دفاع مقدس  به خاطراتی از شجاعت های حاج رسول در منطقه کردستان اشاره می کند و می گوید: این شهید والامقام ماموریت های برون مرزی را از طرف قرارگاه رمضان انجام می‌داد و در کلار و کفلیک با حضور نیروهای بعث و منافقین کمک های فراوانی در محورها و راه‌های مواصلاتی  به ما کردند.

وی می گوید: اگر می خواهیم امروز راه شهدا را ادامه دهیم تنها راهش این است که ولایت پذیر باشیم.

 

امروز سی امین سالروز شهادت حاج رسول حیدری فرمانده بزرگ ملایری دوران دفاع مقدس است که در کارنامه خود فرمانده گردان برون‌مرزی قدس و فرمانده تیپ نامنظم قدس راه عهده دار بوده است.

در قسمتی از وصیت نامه حاج رسول حیدری آمده است "خدایا تو خود میدانی که درد استغاثه مسلمانان، درد نوامیس برباد رفته مان و زنان به بردگی برده شده مان مرا به قیام فرا می خواهند، تو خود یاری ام ده و یاد و ذکر خود را بر من مستولی بخش، و قلبم را از ایمانت اطمینان بخش"

خوب که می نگری حاج رسول را می توان رسول به حق انقلاب دانست، فرمانده شجاعی که در تمامی مراحل زندگی خود در حال مبارزه بود و لحظه ای دست از دفاع از مظلومان نمی‌کشد و چه زیبا در نامه به فرزندش عنوان می کند که "می‌دانم که دوست داشتی من در کنارت باشم اما اگر قرار بود همه باباها در کنار فرزندانشان بمانند، چه کسی به داد این مردم مظلوم برسد"

 

محمد گل‌محمدی

انتهای پیام/

دیدگاه شما

آخرین اخبار