اصغر فرهادی کارگردان 44 ساله و خمینی شهری، در این چند سال اخیر به یکی از مشهور ترین ومحبوب ترین کارگردانان ایران و حتی جهان بدل شده است.او کارگردانی را با فیلم رقص در غبار در سال81 آغاز کرد و با جدایی نادر از سیمین و گذشته به اوج شهرت رسید.چهارشنبه سوری، دریاره الی و فروشنده از دیگر آثار این کارگردان است.
قصد نگارنده بررسی و واکاوی افکار و عقاید فرهادیست که باعث ساخته شدن فیلم فروشنده شده است، خواهد بود.
به نظر نگارنده هر دو طیفی که از یک سو به تعریف و تمجید و ستایش بیشتر از حد معمول این فیلم میپردازند و از سوی دیگر طیفی که مدام در حال فحاشی و بدگویی نسبت به فیلم و کارگردان هستند ، هر دو جریان اشتباه عمل میکنند و باید منصفانه و بی غرض فیلم را واکاوی کرد.
فرهادی دو فیلم ضعیف شهر زیبا و چهارشنبه سوری را در کارنامه خود دارد اما در سال 87 یکی از مهمترین فیلم های خود یعنی درباره الی را ساخت و در سال89 با ساخت جدایی نادر از سیمین به یک کارگردان مشهور و صاحب سبک در سینمای ایران و حتی جهان تبدیل شد. اگر بخواهیم زندگی کاری فرهادی را مورد بررسی قرار دهیم به این شکل خواهیم رسید که فرهادی با ساخت فیلم هایی مثل رقص در غبار ، شهر زیبا و چهارشنبه سوری به عنوان کارگردانی نوظهور مطرح شد ، با درباره الی موقعیت خود را تثبیت کرد و با جدایی نادر از سیمین و گذشته به اوج رسید.
فرهادی خود را پیرو مکتب رئالیسم میداند و به وضوح این مطلب را میتوان در آثارش هم مشاهده کرد.
افکار و آثار این کارگردان را میتوان به نوعی برگرفته و تاثیر پذیرفته از ارنست اینگمار برگمان دانست. برگمان سوئدی یکی از روشنفکرترین کارگردانان تاریخ سینماست که شاهکاری مانند توت فرنگی های وحشی را در سال 1957 ساخت. افکار به ظاهر روشنفکرانه فرهادی به نوعی از برگمان نشات میگیرد.
اغلب فیلم های فرهادی اینگونست که تا اواسط فیلم مخاطب از دیدن فیلم حوصله اش سر میرود و از اواسط فیلم به بعد معمای قصه و داستان اصلی فیلم آغاز میشود. فیلم های فرهادی را نباید خیلی جدی و مهم دانست بلکه بیشتر فیلم هایی سرگرم کننده هستند با چاشنی معمایی و رازآلود.
اینها برگی مختصر از زندگی اصغر فهادی بود و حال به بررسی فیلم فروشنده میپردازیم.
فیلم سینمایی فروشنده محصول سال1394 سینمای ایران است و داستان یک زوج جوان و هنرمند به نام های عماد(شهاب حسینی) و رعنا(ترانه علیدوستی) است که خانه ای که در آن زندگی میکنند در حال فروریختن و ویران شدن است و به ناچار و با عجله خانه را به قصد یافتن جایی مناسب ترک میکنند. به پیشنهاد دوستشان بابک(بابک کریمی) به یک خانه نسبتا قدیمی میروند که مورد تایید هر دو نفرشان قرار میگیرد.غافل از اینکه این خانه رد پایی ناخوشایند از گذشته و ساکن قبلی با خود دارد.ساکن قبلی این خانه زنی بود که روسپیگری میکرد و به قول تهرانیها با مردان زیادی رفت و آمد داشت.
فرهادی در کنفرانس خبری فیلم جدایی نادر از سیمین در سال 89 جمله جالب و مهمی را گفت و آن جمله این بود که:جنگ پنهان بین طبقات اجتماعی است. جنگ بین افراد طبقه محروم و پایبند به سنت ها و طبقه ای که تمایل دارد با قواعد دنیای جدید زندگی کند. شفاف تر بگویم، جنگ بین نو و کهنه، مسیری است که هزینه های بسیاری به همراه خواهد داشت.
از حرفهای فرهادی میتوان دریافت که جامعه ایران در حال گذر از سنت به مدرنیته است و این گذر طبیعتا هزینه های بسیاری خواهد داشت و اصغر فرهادی هم در این بین راهنما و ناخدای کشتی است که این جامعه را از فلاکت و نحسی سنت ها به مدینه فاضله یعنی مدرنیته میرساند. از این به بعد اگر بخواهیم کمی صریح تر سخن بگوییم باید گفت که در اغلب آثار فرهادی مولفه هایی مانند:حیا،آبرو،غیرت و اکثر آموزه های دینی و اخلاقی مانع رسیدن به آرامش و رستگاری تلقی میشود.
بر خلاف باور عمومی فرهادی در فروشنده به هیچ وجه طبق رمان مرگ فروشنده آرتور میلر پیش نرفته و قرار دادن تئاتر میلر در فیلم نیز بسیار زائد است و هیچ نقشی در فیلم ندارد، بلکه فرهادی قصه را مطابق میلش روایت کرده. قصه زنی آسیب دیده در جامعه ای مرد سالار. در واقع کارگردان سعی دارد بگوید که هیچ تجاوزی صورت نگرفته و تلاش های عماد برای اثبات حقیقت بیهوده است. فرهادی میخواهد بگوید که تجاوز رخ نداده و همه دغدغه اش گفتن این مسئله است و اصلا کاری به رابطه عماد و رعنا بعد از این اتفاق ندارد.
کارگردان در این فیلم به جانب داری آشکار از پیرمرد متجاوز فیلم برمیخیزد چنانکه با حالت دوربین ، با گفتن یک کلمه ببخشید در آخر فیلم توسط پیرمرد قصه ی الکن فیلم به پایان میرسد.
پیام اصلی فیلم این است که مرد ایرانی باید به تبعیت از مردان غربی ، در مقابل چنین موضوعی واکنش نشان ندهد و زود موضوع را فراموش کند.فیلم بجز قصه ی ناقصش پر است از تیکه هایی که توسط کاراکتر ها به همه چیز حتی شهر و سرزمین انداخته میشود.فرهادی توسط شخصیت هایی که به خوبی درنیامده اند حرف دل خودش را میزند.بطور مثال در اوسط فیلم عماد خطاب به بابک "فردی که عماد در ادامه فیلم او را مردک هرزه خواند" می گوید: "اگر من یک لودر داشتم ، همه ی شهر (تهران) رو خراب می کردم و دوباره از نو می ساختم".بابک نیز در جواب عماد می گوید: "این شهر را یکبار خراب کردند تا این شده " . این جملات بطور واضح مشخص می کند که با هدفی سیاسی مطرح شده اند.در بحث تکنیک و کارگردانی فروشنده ، دقیقا پیرو و دنباله رو جدایی نادر از سیمین و گذشته است.نماهای بسته ، فضای غبار آلود ، دوربین روی دست هایی که مداوم روی اعصاب تماشاگر هست و کادرهای بسته و کلوز آپ های بی مورد از جمله نقص های فیلم است.
تصویری که از ایران در فروشنده نشان داده می شود ، تصویری کثیف ، با آدم هایی فاقد خصوصیات اخلاقی مانند : صداقت و یکرنگی و پاکدامنی و ... است. موفقیت های پی در پی جدایی نادر از سیمین ، درباره الی و حتی گذشته بدجوری به کام فرهادی مزه کرده و بیم از آن دارد که پا را فرا تر بگذارد و قصه ای نو روایت کند.
اصغر فرهادی در جایی گفته بود که کارگردانی و نویسندگی برای من مثل رانندگی کردن است .شما برای اینکه رانندگی کنید باید حتما قوانین را بدانید.
آقای فرهادی شما که خود را ملزم به رعایت قانون معرفی کردید بفرمایید که کدام قانون است که به شما اجازه می دهد از کشورتان چهره ای کثیف و آلوده به پست ترین صفت های اخلاقی بسازید؟
فیلم هایی مانند فروشنده و جدایی بیشتر با قوانین جشنواره های خارجی مطابقت دارند تا قوانین جمهوری اسلامی ایران.
با این وجود به نظر می رسد فروشنده به دو دلیل در جشنواره کن 2016 دو جایزه اصلی گرفت.دلیل اول این که در جشنواره کن 2013 فیلم گذشته فرهادی نادیده گرفته شد و نخل بهترین فیلم را به فیلم آبی گرم ترین رنگ است عبدالطیف کشیش دادند و داوران کن 2016 با دادن دو جایزه اصلی بهترین فیلم نامه و بهترین بازیگر اول مرد به فروشنده به نوعی جبران مافات کردند و دلیل دوم اینکه سیاست های جشنواره فیلم کن به شدت به مسائل سیاسی گره زده شده و تحت تاثیر سیاست های اتحادیه اروپاست و به همین دلیل مشابه بود که فیلم شایسته ی بچه های آسمان مجید مجیدی در جشنواره اسکار 1998 از دستیابی به جایزه باز ماند و جایزه بهترین فیلم غیر انگلیسی آن سال به فیلم زندگی زیباست روبرتو بنینی از ایتالیا رسید. در فیلم بنینی دریک صحنه ناو دریایی آمریکایی ناجی نمایش داده می شود و به همین خاطر داوران جایزه اسکار را به این فیلم دادند.
باید از داوران جشنواره کن پرسید که چه چیزی در فیلمنامه ناقص و فوق العاده ساده فرهادی وجود داشت که آنها را مجاب کرد جایزه بهترین فیلمنامه را به فرهادی بدهند.
سخن و سوال آخر اینکه آقای فرهادی چرا مدام دنبال پیدا کردن یک نقطه سیاه و تاریک در جامعه ایرانی می گردید تا آن را سوژه اصلی فیلم های خود کنید؟
دیدگاه شما