برای خدای خوبی ها: خیرهای عالم خیلی بیشتر از آن است که بتوان آن را به شماره در آرود. خیرهای عالم از لحظه ای که انسان اولین نفس های بودن را می کشد شروع می شود و تا همیشه ای که نمی دانیم چیست و چگونه است ادامه دارد. یعنی دقیقاً از آن آنی که وجود را حس می کنیم تا همیشه ای که وجود داریم چون وجودعیناً خود خیر است و هر خیری از وجود سرچشمه می گیرد. اصلاً خیرها از وجود است و هر چه وجود دارد حتماً خیر است؛ چون وجود و خیر یک معنا دارد و عین هم اند. حالا به عالم که نگاه می کنی در می یابی که خداوند چون هم حقیقت وجود و مطلق وجود و وجود مطلق است و چون همه خوبی ها از او و با او و بلکه خود اوست انسان در هر خیری به او امید دارد. همین امید و رجاء هم خودش نشانه خیر و لطف خداست و از این واقعیت حکایت می کند که خداوند می خواهد انسان در خیر غوطه بزند و غرق شود: یا من ارجوه لکل خیر....
برای خدای مهربانی ها:خدای ما خیلی بزرگتر و برتر از این واقعیت است که بخواهد کسی را از سر انتقام عذاب کند. عذاب های خدا نه از سر لج بازی و انتقام و کینه و نه حتی از سر خشم – آن گونه که من و شما دیگران را رنج می دهیم- است؛ عذاب های خدا هم از سر مهربانی است البته مهربانی نسبت به همه عالم. اگر خدا این سختی ها را فراهم نمی کرد، هم انسان ها ساخته و پرداخته نمی شدند و هم عالم هستی عدالت و انصاف را تجربه نمی کرد؛ به همین خاطر هم انسان وقتی شرها و بدی ها به او حمله می کنند و سختی ها او را دربرمی گیرند باز هم به خدا پناه می برد چون می داند تنها کسی که قابل پناه بردن است؛ خداست. اصلاً آدم اگر بخواهد از خدا هم فرار کند باز باید به خدا پناه ببرد چون در عالم حقیقتی جز الله اصالتاً وجود ندارد که : یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو به همین خاطر هم خداوند در قرآن و در سوزه ذاریات می فرماید: به سمت خدا فرار کنید: ففروا الی الله . اگر انسان با آغوش خدا انس بگیرد، شرّهای جهان هم به او آسیبی نخواهند رساند: و آمن سخطه عند کل شرّ...
برای خدای بخشش ها: چشمهایت را که بازکنی هیچ چیزی جز خدا وجود ندارد؛ اصلاً هر طرف که چشم بچرخانی وجه خدا را می بینی: «فاینما تولوا فثَمّ وجه الله»؛ اول خداست و آخر خداست . و انسان هیچ وقت قرار نیست در این عالم صاحبخانه شود. ما همه مستأجریم و مستأجر خواهیم ماند. وجود ما از روز نخست تا هر وقت که خدا اراده کند که باشیم از او و برای اوست و ما مستأجر این خانه ایم. حالا این خدای بی نظیر- که اگر خواستی بگو یکی یه دونه- چیزهایی به ما داده و خواسته ما احساس کنیم که الکی مثلاً خیلی چیزها داریم و بعد خواسته از همین چیزها، ببخشیم. آن وقت وقتی ببخشیم، به ما خیلی می دهد. یعنی اصل و فرعش از اوست و به خاطر چیزهایی که در دستش می چرخد، ما را پر از لطف و مهربانی خودش می کند.یعنی ما را در کم بودن خود بزرگ می شمارد تا نکند فکر کنیم که کرامت نداریم. کم ما را با خودش بزرگ می کند ، زیاد می کند: یا من یعطی الکثیر بالقلیل ....
برای خدای گوش ها: اصلاً گاهی آدم دوست دارد بخواهد. دوست دارد خواهش کند. خواستن جزیی از خواسته های انسان است. دوست دارد با کسی حرف بزند، درد و دل کند، شکایت کند، گاهی دوست دارد یک گوش شنوایی باشد که بلندبلند فکرکردن های آدم هدر نرود. این جور وقت ها آدم نگران هم هست که نکند حرف هایی که می زند، شکایت هایش ، خواستن هایش را به حساب ضعف هایش بگذارند. نکند بعداً به روی آدم بیاورند، نکند ، نکند، نکند....برای همه این خواستن های گاه و بیگاه آدم یکی هست که می شنود و می دهد. خواسته ات را می دهد. اصلی ترین خواسته ات که همان آرامشی است که از خواستن بیوقتت دنبال می کرده ای به تو می دهد. آن قَدَر می دهد که دلت می خواهد باز هم از او بخواهی. که در خواستن از او نشاطی دلنشین نهفته است: یا من یعطی من سأله
برای خدای چشم ها: اصلاً گاهی آدم دوست دارد حرف نزند. دوست دارد کسی باشد که از چشم هایش، حرف هایش را بخواند. که لازم نباشد خواسته هایت را برایش شماره کنی. همین که نگاهش کنی بفهمد که چقدر حرف برای گفتن داری. که یکهو بغضت بشکند و جوری گریه کنی که فقط او معنایش را می فهمد؛ از بس که دوستت دارد و از بس که برایش مهمی. اصلاً قشنگ ترین قصه های دنیا، توی چشم هایی نوشته شده که پر از حرفند، گاهی برق دارند از شادی و گاهی دریایی شده اند از غصه. قشنگی این قصه ها به اشک ها و لبخندهایی نیست که در این چشم هاست؛ به دوست داشتنی است که او به تو دارد و حرف هایت را نگفته از چشم هایت می فهمد: یا من یعطی من لم یسأله و من لم یعرفه تحنناً منه و رحمه...
حالا از این خدای ماه رجب؛ هر چه دوست داری بخواه....او آماده است به خدا....
دیدگاه شما